Albani-Parwiz-Heydarzade- Nejatyaftegan dar Albani 260-410

اعلام جدایی آقای پرویز حیدرزاده از فرقه مجاهدین در آلبانی با سابقه 30 سال عضویت ـ 1367 تا 1397

“خانواده من در سال ٨۲ دوبار به دیدار من آمدند بار اول اجازه دادند و به دیدار خانواده ام رفتم و خواهر و برادرم را دیدم ، اما در همان سال پدر، مادر و  خواهر دیگرم آمدند ولی زنان مسئول فرقه مجاهدین از ما خواستند که نرویم و ما را تحت فشار قرار دادند و نگذاشتند برویم، اما خانواده ام فردا صبح دو باره به اشرف آمدند این بار مرا به همراه چند نفر برای ملاقات بردند اینها کسانی بودند که همراه من آمده بودندکه مبادا خانواده ام مرا بدزدند ! یعنی من تحت الحفظ ملاقات کردم که مبادا چیزی بگویم و یا بشنوم که برای اینان ناخوشایند باشد. بعد از رفتن خانواده هم هر نفر بایستی خودش را مثلا از خانواده و زندگی طلبی ناشی از ان تطهیر می کرد یعنی با شرکت در نشستهای جمعی که به همین منظور تشکیل می شد شرکت و لحظات میل و عاطفه به خانواده در خودش را ذکر و تقبیح کند و بقیه هم کلی به او به خاطر داشتن چنین لحظاتی در ذهن ناسزا بگویند تا پاک شود” و بدین وسیله شخصیت فرد سرکوب و هر سال با تکرار این گونه نشست ها دیکر فردی بی هویت و سلب الاراده و مطیع می شد . به قول خودشان ” خودش را انکار کرده تا شخصیت مریمی پیدا کند”…

اعلام جدایی آقای پرویز حیدرزاده از فرقه مجاهدین در آلبانی با سابقه 30 سال عضویت ـ 1367 تا 1397

سران فرقه مجاهدین : خود را انکار کنید تا شخصیت مریمی پیدا کنید

پرویز حیدرزاده، تیرانا ، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ، ایران ـ آزادی، 23.01.2019

Albani-Parwiz Heydarzade 260-410

اینجانب پرویز حیدرزاده نشلی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق بطور رسمی جدایی خودم را از این سازمان اعلام می دارم .
من سال ۱۳۵۸ دربابل – بندپی غربی باخواندن چند کتاب با این سازمان آشنا شدم اما بعد از مدتی ترک تحصیل و در یک کارگاه الومینیوم مشغول کار و بدنبال زندگی خودم بودم.
در تاریخ۱۳۶۶/۱/۱۸ سربازی رفتم. آموزشی را در ۰۶ لشکرک و بعد از آن در تیپ ۴ لشکر ۹۲ زرهی اهواز در خط مقدم بودم . در تاریخ ۱۳۶۶/۹/۱۱ در منطقه کوشک_طلاییه زمانی که همین مجاهدین با کمک و آتشباری ارتش صدام به ما حمله کردند من و تعداد ۲۸ نقر دیگر به اسارت آنها در آمدیم، در لحظه اسارت از  آنها خواستم دوستم که مجروح بود را با خودمان ببریم، اما قبول نکردند و گفتند که خودمان او را می آوریم اما هرگز او را نیاوردند.
ما را ۲۰ روز در العماره نگه داشتند و هر روز فرمانده آنجا ( مهدی افتخاری که بعد از تسلط مریم قجر بر سازمان مورد غضب رجوی واقع شد) برای ما صحبت می کرد بعد از ۲۰ روز ما را به اردوگاه اصلی که در دبس نزدیک سلمانیه که تعدادی دیگر از سربازان و افسران ایرانی هم بودند، بردند اما هرگز اسم ما در صلیب سرخ و هیچ ارگان رسمی سازمان ملل ثبت نشد چون آنها نمی خواستند ما ثبت شویم . اینجا هم فرماندهان و مسولین  با تشکیل جلسه و برگزاری نشست  و نشان دادن فیلم سخنرانی های مسعود رجوی  از  اهداف سازمان و تشکیلات می گفتند “اصطلاحا نوعی تبلیغ و تصویرسازی مثبت از  سازمان مجاهدین و اهداف و عملکرد آن ” تا ذهن مارا شکل داده و به سمت این سازمان متمایل کنند. (البته مغزشویی در کار نبود اینها فقط قصد کمک به ما را داشتند)!!
از آنجایی که من با آنها کمی هم آشنایی قبلی داشتم در این اردوگاه تحت تاثیر تبلیغات آنها قرار گرفته و تمایل من به آنان بیشتر شد، قبل از شروع عملیات فروغ جاویدان(مرصاد)و با وعده هایی که داده بودند اعلام پیوستگی کردم و وارد سازمان شدم ولی با شکست عملیات  و برگشت مجدد به داخل عراق به حرفها و وعده های اینان شک کردم، اما تحت تاثیرشانتاژ تبلیغاتی که هر کس برود رژیم اعدام میکند و گردن می زند با شک و دودلی ماندم و جدا نشدم .
مدت ۳۰ سال در این سازمان بودم و در این سالیان با وعده و وعید های مواجه بودیم اما چیزی عوض نمی شد؛ وچقدر دروغ شنیدیم و هرکس هم شک می کرد که چرا نشد بگفته اینها باید خودش را می خواند و علت را باید در کارهای نکرده خودش می دید، تا رهبری سازمان. یا للعجب! بطور واقعی ما در یک زندان بودیم و هر روز برای ما تکرار مکررات بود. نشست پشت نشست و همه تکراری و وقت پرکن، در این نشست ها هر فردباید چند باردرسال خودش را می خواند یعنی داوطلبانه سوژه می شد و کلی به خودش بدو بی بیراه می گفت و بقیه هم هر چه دلشان می خواهد به او بگویند .او حق پاسخگویی ندارد و باید برود و هرچه را باصطلاح جمع گفته است با ذکر فاکت ثابت کند که آنها درست گفته و من گناهگار و روسیاهم. رهبری سازمان می گفت در انقلاب مریم این روسیاهی و بدی، روسفیدی به حساب می آید فرد هرچه خودش را روسیاه کند و اجازه بدهد به او بد و بیراه بگویند انقلابی تر و پاکتر می شود.!

در نشست ها، بالاتر ها به همه فحش و ناسزا می گفتند و اگر کسی برعلیه دوست خود چیزی نمی گفت به او مارک پاسدار و بسیجی که درنگاه اینان بدترین بود می زدند و تحقیرش می کردند. بر این اساس همه مجبور به توهین به هم بودند؛ در سال ۱۳۸۰ سه بار من سوژه چنین نشست ها یی بودم.
در سال ۷۳ بگیرو ببند افراد تحت عنوان نفوذی با ضرب و شتم شروع شد، چند زندان درست کردند و با شکنجه و کتک و تهمت چه اعترافاتی از نفرات گرفتند من دستگیری چندین نفر و چند ماه غیبت تعدادی را دیدم اما دلیل آن را تا سالیان که این موضوع کم کم لو رفت را نفهمیدم ماآنزمان فقط با دفن کردن جنازه افراد در مزار اشرف متوجه می شدیم و یا از طریق دوستان نزدیک متوجه این موضوع می شدیم وکسی نباید در این مورد صحبت و یا سوال می کرد. خانواده بعضی از این افراد ناپدید شده در سال ٨۲ به اشرف آمده و دنبال فرزندان شان بودند اما هیچ ردی از افرادنبود به خانواده ها گفته می شد که این فرد از ما جدا شده و رفته و ما خبری از او نداریم. (به ما هم که گهگاه سوال می کردیم گفته می شد بریدند و رفتند و  سازمان کاری می کرد که کسی دنباله این قضیه را نگیرد) کسی نبود که جواب این خانواده ها را بدهد، و این خانواده های دردمند بدون اطلاع یافتن از عزیزان خود به ایران بر گشتند.
“خانواده من در سال ٨۲ دوبار به دیدار من آمدند بار اول اجازه دادند و به دیدار خانواده ام رفتم و خواهر و برادرم را دیدم ، اما در همان سال پدر، مادر و  خواهر دیگرم آمدند ولی زنان مسئول فرقه مجاهدین از ما خواستند که نرویم و ما را تحت فشار قرار دادند و نگذاشتند برویم، اما خانواده ام فردا صبح دو باره به اشرف آمدند این بار مرا به همراه چند نفر برای ملاقات بردند اینها کسانی بودند که همراه من آمده بودندکه مبادا خانواده ام مرا بدزدند ! یعنی من تحت الحفظ ملاقات کردم که مبادا چیزی بگویم و یا بشنوم که برای اینان ناخوشایند باشد.

بعد از رفتن خانواده هم هر نفر بایستی خودش را مثلا از خانواده و زندگی طلبی ناشی از ان تطهیر می کرد یعنی با شرکت در نشستهای جمعی که به همین منظور تشکیل می شد شرکت و لحظات میل و عاطفه به خانواده در خودش را ذکر و تقبیح کند و بقیه هم کلی به او به خاطر داشتن چنین لحظاتی در ذهن ناسزا بگویند تا پاک شود” و بدین وسیله شخصیت فرد سرکوب و هر سال با تکرار این گونه نشست ها دیکر فردی بی هویت و سلب الاراده و مطیع می شد . به قول خودشان ” خودش را انکار کرده تا شخصیت مریمی پیدا کند”.
هنگامیکه من در اشرف و لیبرتی بودم از دنیای بیرون هیچ خبری نداشتم و فکرمی کردم که همه چیز در همین اشرف نت و سیمای آزادی آنهاست و همین اخبار هم درست است چرا که هیچ امکان دیگری هم نداشتیم با ورود به آلبانی وارد کمپ کمیساریا شدم آنجا به اتاق اینترنت رفتم و وارد دنیای دیگری شدم و فهمیدم که مثل اصحاب کهف و بی خبر از دنیا بودیم بعد از یک روز آنجا نگهبان گذاشتند و ورود به اتاق را دو نفره کردند تا تضمین همدیگر باشند. بعدا هم که به محل استقرار اصلی مفید رفتیم از این نوع بگیر و ببندها، گوش ایستادنها و محدودیت ها هر روز بیشتر و بیشتر می شد. با دیدن این وضعیت تصمیم گرفتم که خودم را خلاص و از این همه فشار و محدودیت رها کنم.
بعداز نوشتن برگه درخواست خروج از سازمان من را ۱۵ روز  در مقرمفید (همان آپارتمانهاي واقع شده در منطقه كشار در تيرانا كه توسط سازمان ملل براي اسكان ما اجاره شده بود) در اتاقی ـ قرنطینه ـ بودم، حتی اجازه بیرون رفتن را هم نداشتم و برای شام و ناهار هم نمی گذاشتند به سالن برویم، در این مدت با برخورد بد به من توهین می کردند. نهایتا در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۱از مناسبات آنها جدا شدم و به مدت سه ما از آنها پول گرفتم و بعد از آن دیگر نگرفتم علت هم این بود که هر بار می رفتم باید بر علیه دوستانم برای آنان جاسوسی می کردم و بر علیه آنها حرف می زدم. با خودم گفتم که نیامدم بیرون بر علیه کسی حرف بزنم و مزدوري شماها كه عمر وجواني و هستي و نيستي مرا گرفته ايد وبعد آن دیگر به آنها مراجعه نکرده و پول هم نگرفته ام.
در پایان اعلام می کنم که من هیچ ارتباطی با  فرقه مجاهدین خلق ندارم و تاکید می کنم به هیچ گروه یا سازمانی وصل نیستم آمدم بیرون که زندگی خودم را بعد از ۳۰ سال از نو احیا و باز سازی کنم. در انتها جدايی خودم را از  فرقه جهنمی سازمان مجاهدین رسما اعلام ميكنم و تلاش میکنم  برای روشنگری بیشتر  افکار عمومی، خاطرات حضور خود در فرقه رجوی را برای نسل جوان کشورم  بیان کنم تا شناخت بیشتری نسبت به فرقه خشونت طلب مجاهدین داشته باشند.
پرویز حیدر زاده نشلی

////////////////////////////////////////

Albani-abdolrahman rahmanian -Rajavi 260-410

پاسخ عبدالرحمان محمدیان از اعضای جداشده از مجاهدین خلق در آلبانی به جیغ های بنفش مریم رجوی

 منظور  از اینکه من بعد از 29 سال بیگاری از شما تقاضای کمک مالی کرده و حداکثر چند صد دلار به من در طول چندین ماه داده اید، چیست؟ خب آقایان نامحترم پس منکه […]

Norwegen 260-410

نامه اعضای جداشده از فرقه مجاهدین در آلبانی به آقای ” رولد نس” سفیر سابق نروژ در ایران

حال بر همگان روشن است كه اين سازمان نتنها یک سازمان سیاسی نیست بلکه درون این فرقه فکر و ذهن افراد ، اندیشه و روح افراد ،حتى نفس و خون […]

Albania-salmandan albani 260-410

حسن حيراني : چند نكته از ما قضاوت از شما، به مناسبت مرگ محمد سيدي كاشاني

غيبت فردي كه قبلا او را باد ميكردن و از وي خيلي استفاده تبليغاتي در مبارزه و مقاومت براي آزادي ؟!؟!؟ ميشد خيلي تو چشم ميزد. درحالي كه با همان […]

Albani-Abdolrahman Mohammadian 260-410

آقای عبدالرحمن محمدیان با سابقه 28 سال فعالیت تشکیلاتی از فرقه مجاهدین در آلبانی جدا شد

ما بعلت محدود بودن و بی خبری از دنیای بیرون راهی جز این نمی دانستیم و این مستمرا القاء می شد که خارج اینجا هر چه هست بیراهه و سراب […]

Albani-Mohammad Azim Mishmast- nejatyaftegan dar albani 260-410

محمد عظیم میش مست: شارلاتان سیاسی یا رهبرعقیدتی؟

مسعود رجوی با وقاحت تمام فریاد میزدکه هرکس پدر ومادر وزن وفرزندش رابیش ازمن دوست بدارد لایق من نیست. قضاوت با خودتان چنین فردی کجا نشسته و چه جایگاهی برای […]

Albania-gholamali Mirzayi-Khaterat -1-260-410

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت اول و دوم

بعد از دو هفته دادگاه اول شروع شد و در جایگاه متهم فرار گرفتم. تعداد زیادی سرهنگ و سرتیپ نشسته بودند دادستان وارد شد. سپس ریس دادگاه که سر لشگر […]

Albania-Hassan-shahbaz-260-410

خاطرات حسن شهباز ، از پیوستگی تا جدایی از مجاهدین خلق در آلبانی ـ قسمت چهارم

مثلا ميگفتند دركجاى دنيا درارتش ها ديده ايد كه نفرات رده بالا ، با رده هاى مختلف و با سابقه ، در تمام مزايا و امتيازات با كسى كه تازه […]

Albania-Artesh warshekaste va bazneshaste-MKE 260-410

اردوگاه مجاهدین خلق در آلبانی بزرگترین خانه سالمندان جهان

ایران اینترلینک:اردوگاه مجاهدین خلق در آلبانی بزرگترین خانه سالمندان جهان اردوگاه مجاهدین خلق در آلبانی بزرگترین خانه سالمندان جهان ایران اینترلینک، تیرانا، آلبانی، هجدهم دسامبر ۲۰۱۸:… به سرعت کت و […]

Albani-Mohammad Azim Mishmast 260-410

خاطرات من محمد عظيم ميش مست ، قسمت دوم: اسارت توسط ارتش متجاوز صدام حسین

به هر صورت به مرحله آتش بس رسیدیم و دوران سیاه اسارت روبه اتمام بود خلاصه نزدیک به نه سال اسارت را با تمام بالا وپایینها وزنج وعذابش را تحمل […]

Albania-Hassan-heyrani 260-410

حسن حیرانی: ارتش سایبری مریم پاک رهایی (قسمت اول)

به هر حال نفراتی که در بالای فرقه رجوی مشرف و مطلع ازموضوعات و شرايط بودند ميدانستند که علت این عقب ماندگی در صحنه سياسي اوضاع و تحولاتی که در […]

پاسخ دهید