Albania-gholamali Mirzayi-Khaterat -1-260-410

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت چهارم

بعد از دوهفته مارا اعزام کردند به شاه عبدالعظیم برای حفاظت از یک گردان توپخانه که از مراغه آمده بود .برای حفاظت قبر رضا شاه بطور مشترک که تاریخ ها را بخاطر نمی آورم ولی مدتی آنجا بودم هیج اتفاقی نیفتاد تا اینکه یک روز با یکی از دوستام صحبت کردم که چکار کنیم بذاریم بریم گفت یعنی چه .گفتم تا در درد سر نیافتادیم روز بعد اتوبوس آمد وما هم سوار شدیم ولی به شهر خودمان نرفتم.علتش هم این بود که چون فراری هستیم دژبان می فرستادند برای دستگیری و به همین علت به اهواز خانه یکی از اقوامم رفتم . تا بسیت روزی مانده بود به 22 بهمن چند روز هم آمدم شهرستان خودم . ده روزی مانده بود به انقلاب به تهران خانه خودم رفتم با همان دوستم گفتم چکار کنیم به این نتیجه رسیدیم اگر به پادگان بریم دستگیر می شویم اگر هم اینجا باشیم یعنی خانه خودمان متوجه می شوند و می آیند دستگیر می کنند .چون صاحب خانه گفته بود چند بار دژبان آمده سراغتان.تصمیم گرفتیم برویم خانه اقوام این دوستم که در جاده خاوران قدیم نزدیک کارخانه سیمان بود . رفتیم ،از دیدن ما خوشحال و اینکه دیگر همینجا بمانید.

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت چهارم

غلامعلی میرزایی، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 27.02.2019

لینک به قسمت سوم

لینک به قسمت اول و دوم

Albania-madar Delfani-Gholamali Mirzayi
…تا اینکه تظاهرات اوج گرفت و ما را به پالایشگاه تهران جهت حفاظت وکمک برای بار زدن تانکرهای نفت به شهرستانها بردند .در مدتی که آنجا بودیم یک روز اعتصابی در سالن پالایشگاه انجام شد که به عنوان همبستگی با مردم بود . کارمندان پالایشگاه بودند که مارا برای بر هم زدن آنجا بردند یک نفر که سخنگوی اعتصابیها بود را دستگیر کردند و تحویل من دادند.

ده دقیقه بعد دیدم یک خانم کارمند از طبقه بالا اشاره میکرد که طوری آن آقا را آزاد کنم.با دوستم که همراهم بود مشورت کردم او هم مواففت کرد . به نفر مربوطه گفتم بدون اینکه برگردی گوش کن چند دقیفه دیگر ما چند قدم دورتر میریم تو هم برو و اینجا نمان. این کار انجام شد بعد از نیم ساعت فرمانده گردان آمد سوال کرد نفر چی شد گفتم جناب سرهنگ در زمانی که سر وصدا زیاد بود خودت آمدی بیرون و گفتی بذار بره ومن هم همان کار را کردم. با یک حالت عصبی نگاهی کرد و گفت من کی گفتم .گفتم آن زمان که شلوغ شده بود .چیزی نگفت و رفت ولی در انتظار یک عکس لعمل بودیم . فردای آنروز ما را احضار کرد و گفت از امروز شما پیک غذا هستید ولی بدون سلاح . به این معنی که خلع سلاح شدیم . ماهم از خدا خواسته صبح با یک سرباز که سلاح داشت و راننده  به پادگان که در افسریه بود می رفتیم و ساعت 14.00 با نهار برای نفرات بر می گشتیم .این ادامه داشت تا از آنجا برای حفاظت مجلس که روبروی دانشکده افسری بود رفتیم .

در یکی از این روزها که برای غذا می رفتیم در حین بر گشت از خیابان اکباتان به توپخانه بودیم که متوجه شدیم تظاهرات بزرگی است و اگر یک سوزن از بالا پرت میشد پایین نمی آمد ،ما که سلاح نداشتیم به سرباز راننده گفتم سلاحت را زیر صندلی مخفی کن .جای حرکت نبود ما هم آرام جلو نشسته بودیم . دونفر آمدند نزدیک . یکی از آنها گفت سرکار پرتقال و شیرینی می خواهی بدم برای نفرات ببری . گفتم اشکال نداره ممنون .دو صندوق پرتقال و چند جعبه شیرینی گذاشت پشت خودرو .و رفت به محض اینکه رفت، مردم از وسط به کنار خیابان رفتند و جاده باز شد . به دانشکده که رسیدیم  غذا را خالی کردیم سرهنگ مریوطه که فرمانده بود گفت آنها چی هستند: گفتم پرتقال وشیرینی. گفت دسر بوده .گفتم نه مردم دادند . تا این را گفتم داد بیداد شروع شد اول چیزی نگفتم بعد گفتم مگر چه اشکال دارد ؟ گفت که داخل پرتقال ها مواد سمی ممکن است تزریق کرده باشند. گفتم اول من می خورم بعد توزیع می کنم .که این کار انجام شد و هیچ اتفاقی نیفتاد. ولی یک سروان بود که دوستم بود آمد پیشم گفت مواظب باش کاری دست خودت ندی اینها دنبال یک بهانه هستند.

بعد از مدتی در همین محل ما را تعویض کرده و به پادگان رفتیم یک روز همه را جمع کردند و گفتند که فردا یک نقل و انتقال در پادگان داریم به شهر صبح آنروز توجیه مجدد کردند و حرکت کردیم ما که به حساب فرمانده بودیم ودر جلو خودرو نشته بودم بدون سلاح در میدان فوزیه سابق تیر اندازی شروع شد .من سریع به نفرات گفتم هیچ کس حق شلیک ندارد .از آنجا رد شدیم متوجه شدم تعدادی زخمی وکشته شدند .خیلی ناراحت بودم شروع کردم به سیگار کشیدن که چرا اینکار انجام شده .در حالی که گفته بودند یک نقل وانتقال معمولی است .  در پلی که به میدان فردوسی میرسید ترافیک سنگینی بود در انتهای پل دیدم سیگارم تمام شده . ولی از خودرو که نمی شد پیاده شد.به قسمت پیاده رو نگاه کردم دیدم دو نفر آقا بودند تکیه به یک خودر BMW داده بودند با تعجب نگاه می کردند از آنجایی که در میدان فردوسی تظاهرات بود وترافیک سنگین .مادر انتهای پل به میدان بودیم به آنها اشاره کردم که نزدیک شوند با آنه کار دارم آمدندجلو گفتم لطفا یک بسته سیگار برایم بگیرید .تا خواستم پول بدم رفتند بعد از چند دقیقه بر گشتند با دوبسته سیگار ومقداری پسته .خواستم پول آماده شده را بدم ولی سریع دور شدند ولی از همان فاصله دور با اشاره به من گفتند که می خواهند عکس بگیرند . من هم چیزی نگفتم که هر کاری می خواهید بکنید .بعد مدتی ترافیک باز شد وحرکت کردیم از جلو دانشگاه وسپس اتوبان برگشت به پادگان .بعد از بر گشت دیدم که خیلی ها ناراحتند .بعد متوجه شدیم که در اصل روز قدرت نمایی ارتش بوده است.

بعد از دوهفته مارا اعزام کردند به شاه عبدالعظیم برای حفاظت از یک گردان توپخانه که از مراغه آمده بود .برای حفاظت قبر رضا شاه بطور مشترک که تاریخ ها را بخاطر نمی آورم ولی مدتی آنجا بودم هیج اتفاقی نیفتاد تا اینکه یک روز با یکی از دوستام صحبت کردم که چکار کنیم بذاریم بریم گفت یعنی چه .گفتم تا در درد سر نیافتادیم روز بعد اتوبوس آمد وما هم سوار شدیم ولی به شهر خودمان نرفتم.علتش هم این بود که چون فراری هستیم دژبان می فرستادند برای دستگیری و به همین علت به اهواز خانه یکی از اقوامم رفتم . تا بسیت روزی مانده بود به 22 بهمن چند روز هم آمدم شهرستان خودم . ده روزی مانده بود به انقلاب به تهران خانه خودم رفتم با همان دوستم گفتم چکار کنیم به این نتیجه رسیدیم اگر به پادگان بریم دستگیر می شویم اگر هم اینجا باشیم یعنی خانه خودمان متوجه می شوند و می آیند دستگیر می کنند .چون صاحب خانه گفته بود چند بار دژبان آمده سراغتان.تصمیم گرفتیم برویم خانه اقوام این دوستم که در جاده خاوران قدیم نزدیک کارخانه سیمان بود . رفتیم ،از دیدن ما خوشحال و اینکه دیگر همینجا بمانید.

ادامه دارد

____________________

Spiegel-Mojahedin-Albani260-410

احسان بیدی: مفهوم ” کپسول زمان ” در فرقه مجاهدین خلق از نگاه نشریه آلمانی اشپیگل

حتما باخبر شدید که نشریه معتبر آلمانی اشپیگل با تهیه گزارشی از زوایایی پنهان ، هر چند برای ما آشکار،  مقر فرقه مجاهدین خلق به نام ” زندان اشرف 3 ” پرده برداشت و  […]

Mojahedin Khalgh-Spiegel_MKO_MEK-Albania-260-410

گزارش رسانه آلمانی اشپیگل: افرادی که از سازمان مجاهدین جدا شده‌اند از شکنجه و آزارهای روانی سخن می‌گویند

 چنین موضوعی در کنفرانس اخیر در ورشو مشهود است. «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر اسرائیل که هم‌پیمان ترامپ است از جنگ علیه ایران سخن گفت و «رودی جولیانی» وکیلترامپ هم در سخنرانی در تجمع مجاهدین […]

مریم رجوی و آمریکا

حسن حيرانی: آمريكای نمك نشناس و حق پايمال شده خواهر مريم

اين همه شما پول از كيسه سعودي خرج كرديد و به اين سناتورها و كنگرس من هاي هاي مفت خوردادين كه در برنامه هاي شما شركت كنند و طبق گفته […]

Albania-Hadi Zani khani -Ferghe Mojahedin khalgh 260-410

اعلام جدایی رسمی آقای هادی ثانی خانی از فرقه مجاهدین در آلبانی

فهیمه اروانی خندید و گفت ما همچین چیزی نداریم مگر ما سرپل رفتن نفرات از ایران به اروپا هستیم . گفتم درهر صورت من میخواهم بروم ازفضای اینجا و توپ وتانک وحشت […]

Albania-Hassan-heyrani 260-410

حسن حيراني: مجاهد خلق يا اسير جنگي (قسمت دوم )

اما علی هاجری بعداز ورود به آلبانی توان ماندن در مسیر مبارزه را نداشت و با وصل به سفارت رژیم مسیر خیانت را برگزید. عجب کسی که در عراق برای […]

Norwegen 260-410

نامه اعضای جداشده از فرقه مجاهدین در آلبانی به آقای ” رولد نس” سفیر سابق نروژ در ایران

حال بر همگان روشن است كه اين سازمان نتنها یک سازمان سیاسی نیست بلکه درون این فرقه فکر و ذهن افراد ، اندیشه و روح افراد ،حتى نفس و خون […]

Albania-Artesh warshekaste va bazneshaste-MKE 260-410

اردوگاه مجاهدین خلق در آلبانی بزرگترین خانه سالمندان جهان

ایران اینترلینک:اردوگاه مجاهدین خلق در آلبانی بزرگترین خانه سالمندان جهان اردوگاه مجاهدین خلق در آلبانی بزرگترین خانه سالمندان جهان ایران اینترلینک، تیرانا، آلبانی، هجدهم دسامبر ۲۰۱۸:… به سرعت کت و […]

پاسخ دهید