معرکه گیری چند باره رجوی ، برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت 18
معرکه گیری چند باره رجوی
من ( رجوی ) رهبر عقیدتی شدم، مریم مسئول اول سازمان مجاهدین
برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت هجدهم
غلامعلی میرزایی، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 08.08.2020
در ادامه قسمت 17 که همه نفرات با شیپور در سالن جمع شده بودند که اعلام شیپورخوانده شود . همه فرماندهان در جنب وجوش بودند وبقیه با حالتی در ابهام منتطر بودند که حدود یک ساعت طول کشید در همین فاصله فرماندهان وکسانی که همیشه در این چنین مواقع ساز و دنبک میزدند همه را به دست زدن وشعار تشویق می کردند.درهمان موقع یک تلویزیون همراه با وایت اسکرین روی سن سالن آماده کردند ودرحالی که بقیه نفرات روی صندلی نشسته بودند اعلام کردند که همه جلوی سن تجمع کنند .
بعد ار چند دقیقه تلویزیون را روشن کردند .(در حالی که همه در ابهام بودند )صحنه تا آنجایی بخاطردارم مسعود ومریم روی سن ایستاده بودند ومریم با آرم سازمان ومسعود با پوشه یا کاغذی در دست وبقیه فرماندهان در یک سالن روی صندلی نشسته بودند .که ناگهان مسعود شروع به خواندن متنی کرد که در دستش بود .موضوع این بود که طوری که سرکرده فرقه خواند از این قرار بود .البته متن کاملش در آرشیو هست ولی با همان شیوه خاص خودش نامه با این مضمون بود که بنا بر اساس رشد تشکیلانی از این به بعد خواهر مجاهد مریم رجوی به عنوان مسعول اول سازمان مجاهدین با اکثریت آرا به مدت 2سال انتخاب شده و از همه مجاهدین می خواهم که دستورات اورا پیروی کنند .و سپس نامه را به مریم داد و او هم با ارم سازمان را بد چشمهایش نهاد وشروع به گریه کردن وسوگند خوردن (البته همه چیز از قبل تدارک چیده شده بود )بعد از کلی که هردوتا صحبت کردند بقیه هم در ادامه صحبتهایی کردند که من در آن موقع یک حالت عجیبی داشتم واصلا”متوجه نبودم که در پیرامونم چه می گذرد. به ناگهان برگشتم پشت سرم را نگاه کردم دیدم پسرمسعود هم پشت سرم ایستاده و او هم درست همان حالت را دارد . بعد از این مسعود ادامه داد که من جایی نرفتم همیجا هستم بعنوان رهبر عقیدتی و….که مریم هم درادامه سخنان او را تکمیل کرد.بعد از آن که نمیدانم چقدر طول کشید همه نفرات در حالی که ناراحت بودند ار این موضوع می خواستند از سالن بیرون بروند با سینی بستنی وشیرینی نفرات را به پذیرایی دعوت کردند که خیلی ها بدون اینکه چیزی بخورند از سالن با هم زدیم بیرون وبه محل استراحت رفتیم بدون اینکه حتی یک کلمه با هم صحبت کنیم (البته نه از ترس )بلکه از این وقایع که رخ داده وگفته شده با اکثریت آرا.این از کجا در آمده بود همه در ابهام بودند .
اگر اشتباه نکنم آنروز پنچشبه بود وتا شب بجز برای شام کسی بیرون نیامد.موقع شام همراه با فراخوان که آهنگی از میکروفون فرهنگی پخش می شد نفرات بصورت تک نفره به سالن برای شام می رفتند که در همان زمان شام هم دوباره همان نوار پخش شد ولی همه بی تفاوت شام راخوردند و از سالن خارج شدند .رسم براین بود که یک ساعت بعد از شام فیلم سینمایی پخش میشد ونفرات به سالن می آمدند ولی ان شب متوجه شدم که تعداد اندکی که از نفرات قدیمی بودند به سالن رفتند وتعدادی دیگر هم به عناوین مختلف در محوطه تردد می کردند که بقیه را زیر نظر داشته باشند .اما با این وجود نفرات زیادی شروع به قدم ردن به سمت بالای خیابان نموده که من هم خودم را به آنها رساندم .اول صحبتهای معمولی بود بعد شروع شد به بحث روز که هرکس چیزی می گفت ولی همه متفق القول بودند که سازمان مجاهدین شد (سازمان زنان) واز این به بعد هرزنی به خاطر کمبودهایی که در گذشته داشته حال باید به هر طورشده جبران بکند.
صبح که برای نماز بیدارباش زدند یک اطلاعیه روی تابلوی آسایشگاه زده بودند که بیدارباش ساعت 1100می باشد .همه می دانستیم که هروقت بیدارباش تغییرمی کند یک نشست عمومی است .
نفرات از ساعت 800 از خواب بیدار میشدند وبه سالن برای صبحانه می رفتند ومنتظراخباربعدی بودند که آنروز منتظر ساعت حرکت برای نشست بود ولی تا نزدیکی به شروع نشت نمی گفتند .ولی خود نفرات بر اساس تجربه آماده می شدند .اگر اشتباه نکنم آنشب شام را زودتر سرو کردند و گفتند که برای نشست می رویم وفقط دفتر وخودکار همراه خودتان بیاورید.
در تاریکی هوا به سمت سالن اجتماعات حرکت کردیم وبراساس برنامه ریزی از قبل تعیین شده یک عده شروع به شعار دادن و…را شروع کردند وبقیه در فکراینکه چه آینده ای در انتظارشان است سرها به پایین ودرفکر بودند تا اینکه به سالن اجتماعات رسیدیم .سمت چپ ورودی سالن یک سوله بزرگ بود که آن را برای بازرسی بدنی آماده کرده بودند ولی اینبار نسبت به دفعات قبل که بازرسی بدنی انجام می گرفت دستگاه ها ونفرات بیشتری چیده بودند که حتی آنهایی که مشکل جسمی یا فلج بودند در قسمتی دیگر بایستی کاملا”چک می شدند که کلی بایستی در صف می ایستادی که بازرسی انچام شود.
بعد از اتمام بازرسی مدتی هم در محوطه سالن اجتماعات منتظر ماندیم تا دربهای سالن باز شد وبرای هریکان قسمتی را مشخص کرده بودند که برای هرنفر پرچم ایران وآرم سازمان وکلی وسایل زرق وبرق دار برای تبلیع روی هر صندلی گذاشته بودند.بعداز اینکه همه در محلهای خود مستقرشدند وکلی آهنکهای گوناکون پخش شد به ناگهان صدای دست زدنهای مستمر شروع شد که متوجه شدم مسعود ومریم بالای سن هستند.
معرکه شروع شد ومسعود شروع کرد با این جمله آهای شماهایی که می گفتیید من کجا هستم؟می بینید همینجا پیش شما .ودوباره تکرار نوار وصحبتهای شورای مرکزی .وتعدادی در صف برای تعریف وتمجید .تعدادی هم که همزمان از سالن بیرون آمدند به بهانه سیگار کشیدن .که در این طورمواقع تفرات مسعول می آمدند وتذکرمی دادند که بجه ها برید داخل نشت است وبرادر دارد بحث را باز می کند ولی نفرات به بهانه های مختلف خودشان را جایی مخفی میکردند…..این نشست تا نزدیک صبح ادامه داشت و تماما “حرفهای تکراری…
ادامه دارد
_________________________________________________________
مالک بیت مشعل: خیانت رجوی به “اعتماد”
بله فرقه مجاهدین خلق به هزاران اعتمادی که در تشکیلاتشون بود، به معنای واقعی کلمه خیانت کردند و اخر عاقبت اعتماد ما همین شد که دارید میشنوید و هنوز ادامه […]
رحمان محمدیان: هذیانگویی “سخنگوی مرحوم ” از اسلو
حالااما هذیانهای جدید این باصطلاح سخنگوجای تامل دارد و البته فرافکنی هم زیاد دارد. چطور؟ اول؛ مثالهای شیرین فارسی با این مصداق که: – یارو را به ده رانمی دادند […]
رضا اسلامی: چرا فرقه مجاهدین خلق مشروعیت خود را در میان مردم ایران از دست داده است؟
در آن زمان ایران درگیر یک جنگ تمام عیار بود و دولت وقت باید هم پاسخ جنگ خارجی را میداد وهم درگیری به سازمان را از این رو رجوی بهترین زمان را انتخاب کرده بود ولی سنگی را که برداشته بود خیلی سنگین بود لذا از کشور فرار کرد و به فرانسه پناهنده شد ، بعد از مدتی بطول نینجامید که به عراق رفت و با صدام حسین همکاری تنگاتنگی را شروع کرد و از آنجایی که در دل کینه عجیبی به مردم ایران داشت در وحله اول جنگ نامنظم را شروع کرد و بعد از آن با زرهی در جنگ عراق و ایران شرکت و به کشتار جوانان ایران پرداخت و یا آنها را اسیر کرد و شروع به وطن فروشی کرد و مردم بیگناه را می کشت ، در سالهای بعد از آتش بس نشست های متعددی برای ما ترتیب میداد و از استراتژی خود دفاع میکرد و به استراتژی گروه های خارج کشور به تمسخر میگفت حداکثر کاری که اینها میکنند یا عوامل سرویسهای خارجی شده اند و یا در گوشه قهوهخانههای خارجه نشسته اند و می خواهند رژیم را سر نگون کنند . از حق نگذریم بچشم هم ما و هم دیگران دیدیم که چه بر سر استراتژی آقای استراتژیست آمد هنوز صدام سرنگون نشده چاکری و نوکری امپریالیسم جهانخوار را شروع کرد و صد بار غلط کردن بگفت دو دستی سلاحها را تقدیم حضور امپریالیسم کرد و همه شعر و شعارها را قورت داده سر تعظیم فرود آورد و همه چیز را منکر شد حتی آرم سازمان را که آن همه از آن دم میزد … چرا فرقه مجاهدین خلق در میان مردم ایران مشروعیت خود را از دست داده است؟ راه کار اول برای رجوی چیست؟ رضا اسلامی ، تیرانا ـ سایت نجات […]
علی هاجری: چهل سال در جا زدن در استراتژی به گِل نشسته
شما فقط و فقط برای حفظ خود و همسر خود این همه بلایا را بر سر اعضا آوردید و نه برای سرنگونی رژیم ایران چون شما خوب میدانستند استراتژی جنگ آزادیبخش به گل نشسته و دیگر حنای آن رنگی ندارد . وقتی سلاح را از دست دادید بجای آن پرچم را بالا بردی و پرچم سفید بعنوان تسلیم در جلو امپریالیسم و نوچه های آن و حالا بر دیگران خرده میگیرید و همه را با ناسزا گویی عقب نرانید که گویا شما انقلابی ترین مرد جهان هستید و دیگران مواجب بگیر شاه و شیخ لطف کنید و بگویید شما جیره و مواجب را از کدام سرویس خارجی و عربی میگیرید . شما شکست خود را بگردن دیگران میاندازید در صورتیکه راه خطا را خود شما از اول انتخاب کردید . حالا این کهکشان در فضای مجازی دردی از شما دوا نمیکند ، و فریب و نیرنگ دیگر کافیست و درخواست کردن از نیروهای جمهوری خواه بدرد دکان خودتان میخورد زیرا شما یک گروه سکت و منزوی هستید و همه آنهایی که روزی با شما هم سو بودند از شما و فرقه شما فاصله گرفتند حتی مواجب بگیرها که برای شما یقه درانی میکردند چونکه ماهیت واقعی شما برای همه روشن شد… چهل سال در جا زدن در استراتژی به گِل نشسته بفرمایید شما جیره و مواجب را از کدام سرویس خارجی و عربی میگیرید؟ علی هاجری، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 03.08.2020 در این دو […]