Albania-Malek Beyt Mashal 2-260-410

مالك بیت مشعل: خاطره ای از جامعه بی طبقه توحیدی رجوی

قبلا در اشرف كه بودم و ديدار ما باهم زیادتر بود و از حال واحوال اون با خبر بودم وپيگري ميكردم . او گفته بود كه من مدتی الان سردرد دارم و هر چی ميگم يا دارو می دهند  ،اصلا تاثير نداره واحساس ميكنم كه روز به روز دردهایم بيشتر ميشه و هر دكتر كه در سازمان ( تشکیلات فرقه مجاهدین خلق )  بود رفتم ولی چاره ای نبود كه نبود و نشد و هر بار محمد حمادی را می دیدم و از حال و احوالش سوال ميكردم ، می گفت حالم بدتر شده و هر روز هم بدتر میشود، او می گفت حرف های من را باور نمی کنند که مریض هستم، به من ميگویند به خاطر استرسه .طبيعيه .هوا گرمه .هواسرده زياد .گرم نگه دار و … من گفتم خب درخواست بده که ببرند پزشک های عراق تا تو را ویزیت کنند. ان موقع حفاظت با امريكا بود و تردد فرقه مجاهدين به خارج از قلعه اشرف ازادانه تر بود. محمد حمادی گفت بابا صد بار گفتم و هم نوشتم  كه ديگه زبونم مو در اورد. من اولش باور نكردم كه نميبرند بيرون …

خاطره ای از جامعه بی طبقه توحیدی رجوی

مالك بیت مشعل ، تیرانا ، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 06.05.2019

Albania-Malek Beyt Mashal 260-410

با عرض سلام به هموطنان عزيز
خاطره ای از اسلام رجوی و جامعه بی طبقه توحیدی را برایتان تعریف می کنم ،يكی به اسم محمد حمادی بود، يادش بخير ، تومور مغزی داشت كه فوت كرده و به رحمت خدا رفته است.
چون همشهری و بچه محل بودیم ، محمد حمادی بچه اهواز بود و فاميلهايش همه همسايه ما بودند . وقتي او را قلعه اشرف ديدم  او را شناختم  .

محمد حمادی در مقر 15سابق مقر آرش بود  و اين خاطر اي كه برايتان تعريف مي كنم  فكر كنم ارديبهشت 93 بود.  زمانیکه در قلعه اشرف اسیر بودیم و  بعد اين همه كار و تلاش و چه ضرب ها در بدن نخورده بود كه نگو.
بعد مدتی ما اومديم ليبرتی . قبلا در اشرف كه بودم و ديدار ما باهم زیادتر بود و از حال واحوال اون با خبر بودم وپيگري ميكردم . او گفته بود كه من مدتی الان سردرد دارم و هر چی ميگم يا دارو می دهند  ،اصلا تاثير نداره واحساس ميكنم كه روز به روز دردهایم بيشتر ميشه و هر دكتر كه در سازمان ( تشکیلات فرقه مجاهدین خلق )  بود رفتم ولی چاره ای نبود كه نبود و نشد.
و هر بار محمد حمادی را می دیدم و از حال و احوالش سوال ميكردم ، می گفت حالم بدتر شده و هر روز هم بدتر میشود، او می گفت ، حرف های من را باور نمی کنند که مریض هستم، به من ميگویند به خاطر استرسه .طبيعيه .هوا گرمه .هواسرده زياد .گرم نگه دار و …
من گفتم خب درخواست بده که ببرند پزشک های عراق تا تو را ویزیت کنند. ان موقع حفاظت با امريكا بود و تردد فرقه مجاهدين به خارج از قلعه اشرف ازادانه تر بود.

محمد حمادی گفت بابا صد بار گفتم و هم نوشتم  كه ديگه زبونم مو در اورد. من اولش باور نكردم كه نميبرند بيرون ،بهش گفتم اينطوري نيست عزيز تو بايد ياداوري كني كه فراموش نكنند.
خلاصه مدتي گذشت كه ليبرتي اومديم .يكي از بچه ها منو ديد و گفت .همشهريت را ميبيني .اين نفر هم دوست بود وخيلي نزديك بود .گفتم كي ،گفت محمد حمادي ديگه ،گفتم مگه چشه من مدتيه نديدمش .گفت بابا اصلا طوري ديگه شده وكلا دعوا با مسولين ميكنه وانگار كمي حالش بد شده .گفتم ممنون . اون موقع او مقر  دوازده بود . به بهانه ورزش دويدن بيرون از مقر رفتم مقر اونها كه پانزده ي سابق وهفت الان هستش ،رفتم ديدنش واز يكي پرسيدم محمد كجاست .گفت رفتن امداد مركزي .گفتم خيره انشالله .گفت نه محمد نفر همراه اونا هستش كسي نبود وهمه ورزش رفتن فقط محمد بود ورفتش .گفتم باشه سلام برسون و بگيد كه جهاد اومد اون موقع اونجا اسمم جهاد بود .بعد مدتي نشست بود  كه همه افراد مقرات اومدند يعني لايه ي ما عضوها ،شروع كردم به نگاه كردن وهرچه نگاه كردم ديدم محمد كه دراونجا ممد صداش ميكرديم .خيلي ذهنمو گرفت .يه روز پنج شنبه كه بعد از ظهرها فوتبال و به اصطلاح كلوپ و فيلم كه فيلمهاي سه ساعته ميشه چهل و پنج دقيقه نشون ميدادن ومشغول بودن .من رفتم مقر اونها . و دوزاريم افتاده بود كه اون تك الان و توي بنگال هستش و براي كلوپ يعني همون سالن غذاخوري هم بود .جمع شدند ومشغول  و محمد توي بنگال هستش. من رفتم مسقتيم بنگال هوا تاريك شده بود. وقتي منو ديد پريد ومنو بغل كرد و شروع به گريه كرد.منم كه فشارش ميدادم .بهش گفتم .ببين من بدون اجازه اومدم ديدن  تو .اشكاتو پاك كن و بشين وتعريف كن چي شده .
گفت.الان چهارماهه كه بيچارم كردند .خودشون نميبرند .من بهشون گفتم اشنا در عراق دارم فقط تلفن بديد من تماس بگيرم و با پول اونها و حفاظت خودتون ،منو ببريد براي بغداد به دكتر متخصص ببينه وضعيت سرم بلاخره چي هست .اينها همش ميگن تهديد و نميزارن بريم بيرون همه ارتش كه اونجاس رژيمي هستن وخطرناكن و نميشه ريكس كرد واز صبح تا شب نفر به پا گذاشتن برام .منم بهشون گفتم باشه منم ميشنيم تو بنگال فقط براي دستشويي و توالت  ميرم و ميام كه خيالتون راحت باشه من جايي نميرم .والان من خودم بخاطررفتار اينها زنداني كردم .و با من چپ افتادند و خيلي دارند اذيت ميكنند ومنم نشستم الان توي بنگال .
من هم از ترسم كه نفهمند من بدون اجازه رفتم ديدن اون وقول وقرار باهم گذاشته بوديم كه حرفي نزنيم ونگيم همديگروديديم .فقط تنها كاري كه ميتونيستم بكنم خودخوري كنم  .بله اشنايان وعزيزان خودشون را ميبرند وبخاطرش كلي جنگ وتليغات ميكنند وتبديل به جنگ سياسي ميكنند وطبل ميزنند ،ولي براي ديگران كه گول خورده توي اين مرداب افتاده بوديم .نبايد اصلا انسان نگاه كرد يا دلسوزي كرد. بچه ي فرقه مجاهدين بله.نفرات يك تشكيلات بله و … اما بقيه نه .
براي انها همه چي فراهم واماده هستش فقط كافيه لب تر ميكردند همه چي ميتوانند داشته باشند و رسيدگي هم بشه .بله اين انسانيت جامعه ي بي طبقه ي توحيدي هستش كه من ديدم وديدم .خدا لعنتشون كنه كه بعدش همين تومور باعث مرگ محمد حمادي شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Albania-aliakbar kalate 260-410

علی هاجری: مجاهد صدیق و افسر ارتش آزادیبخش پس از مرگ در فرقه رجوی

موارد متعددی بود که در نهایت منجر به فوت فرد شد شخصی با نام فامیلی طهماسبی در دوران آمریکاییها با اینکه میتوانست برای درمان حتی به آمریکا برود ولی اینقدر […]

Albania-MKO-Ali Akbar Kalate 260-410

پرویز حیدرزاده : دروغ های مریم رجوی در مورد زنده یاد علی اکبر کلاته

فرقه مجاهدین اعلام کرده است زنده یاد علی اکبر کلاته  در مقابل خانواده ها ایستادگی کرد و مقاوم بود و  دروغ های دیگر . من خودم به عنوان یک شاهد […]

Albania-Hassan-shahbaz-260-410

حسن شهباز: از پیوستگی تا جدایی از مجاهدین خلق در آلبانی ـ قسمت ششم

يعنى در جنگ بين ايران و عراق ، ايرانى در مقابل ايرانى قرار ميگرفت ، و صدام چه لذتى ميبرده، حال بايد پرسيد مزدور كيست؟ البته اين موضوع بى شباهت […]

Albania-Ehsan Bidi-260-410

احسان بیدی: آنچه بر فرقه مجاهدین خلق در سال 1397 گذشت

یعنی  مریم رجوی درسال 97  از مرز جنون و خودفروختگی عبور کرد و علنا از تحریم های جنگ طلبان آمریکایی برعلیه مردم ایران و فشارمظاعف بر روی شانه های آنها حمایت کرد تا جاییکه  حتی […]

Albania-Mojahedin Khalgh-Nejatyaftegan dar Albani-Norouz 1398-260-410

اعضای نجات یافته از مجاهدین در آلبانی در گردهمایی نوروزی 1398: اسیران در بند در زندان اشرف 3 را آزاد کنید

واقعیت این است که اعضای جداشده در آلبانی که هر کدام پانزده تا سی سال سابقه تشکیلاتی در سازمان مجاهدین خلق داشته اند و طی سال ها  شدیدترین شکنجه های روحی و […]

Filippo Grandi-UNHCR-260-410

نامه سرگشاده اعضای نجات یافته از مجاهدین خلق در آلبانی به آقای فیلیپو گراندی رییس کمیساریای عالی پناهندگان

عالی جناب ،  ما به عنوان پناهنده گانی که هر کدام بیش از بیست تا سال فعالیت سیاسی در عراق و آلبانی داشته ایم ، درخواست های خود برای خروج از […]

Albania-Rubathaye Mojahedin khalgh 260-410

علی هاجری: ربات های اینترنتی سلاح سرنگونی فرقه رجوی !!

بعد از ورود به آلبانی برای رفع بیکاری و سرگرم کردن اعضای نگونبخت خود تعداد زیادی کامپیوتر دست دوم خریداری کردند و به هر فرد یک دستگاه کامپیوتر دادند. رجوی […]

chera khorouj mamnoo 260-410

غلامرضا شکری: چرا خروج ممنوع؟ افشای یک قتل درون تشکیلاتی دیگر در سازمان مجاهدین خلق، زنده یاد حمزه رحیمی

یک روز ظهر بود که نقی ارانی یکی از شکنجه گران فرقه مجاهدین خلق  آمد و گفت دیگه تمامه میندازمت زیر زرهی تو داری دروغ میگی که گفتم بنداز زیر […]

Albania-madar Delfani-Gholamali Mirzayi 260-410

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت پنجم

 چرا که قرار بود در روشنایی صبح هم حمله کنیم .بعد از روشنایی صبح پیام آوردند که منتفی شده به دهلران برگردید. روزها در دهلران بودیم شبها با یک گردان تانک چیفتن […]

Ferghe- wahshat az Agahi 260-410

علی هاجری: دسترسی اعضای فرقه رجوی به رسانه های جمعی جرمی نابخشودنی

چرا رجوی که نشان و لقب آگاهترین فرزندان خلق را به اعضا خود داده است ولی در عمل همه را عقب مانده نگه داشته است؟ رجوی از عقب ماندگی اعضا […]

Albania-Hadi Zani khani -Mojahedin khalgh 2- 260-410

هادی ثانی خانی: سررسید 22 بهمن و بحران تشکیلاتی دیگر برای رهبری فرقه مجاهدین

رهبری فرقه مجاهدین ما و شما را حتی آدم حساب نمیکنند وذره ای به شما اعتماد ندارند فقط با ظاهر سازی به شما میفهمانند که شما نفرات انتخاب شده از بین […]

پاسخ دهید