Bahman-Azimi-Nejatyaftegan-dar-Albani-az-MKO-3-260-410

مصاحبه سایت نجات یافتگان در آلبانی با آقای بهمن اعظمی ـ قسمت دوم ـ رجوی می گفت: ” چو اشرف نباشد تن من مباد “

اولین سوال این بود که چرا ما در عراق هستیم؟ جان و اعتماد اعضای سازمان در عراق مورد خیانت و تجاوز مسعود رجوی قرار گرفته بود و این برای من و همگان آشکار شده بود .دومین سوال این بود که چرا مسعود رجوی ومریم رجوی رهبریا مادام العمر بر سازمان مجاهدین دارند؟ روشن بود که دیگر مسعود رجوی توانایی اداره و رهبری سازمان را ندارد. سوالات دیگر در زیر مجموعه دو پرسش فوق قرار می گرفتند. در این شرایط  دعواها و کتک کاری بین نفرات زیاد شده بود و کل تشکیلات در انفجار بود و از طرفی زمزمه های شکنجه گاه های رجوی و زندانهای سازمان در حال برملاشدن بود، چرا که  بی آینده گی و بی نتیجه بودن حضور در عراق برای همه روشن شده بود، عده ای بیان می کردند، عده ای از ترس و یا شرم و خجالت بیان نمی کردند. شرایط اشرف در سال 1391 داشت همه را ازداخل و درون منفجر میکرد وسوال این بود که براستی دراشرف دنبال چه هستیم وچکار میکنیم ؟

مصاحبه سایت نجات یافتگان در آلبانی با آقای بهمن اعظمی ـ قسمت دوم

چگونه از  حصار ذهنی و فیزیکی سازمان مجاهدین در آلبانی رهایی یافتید؟

مسعود رجوی در پاسخ به همه پرسش های انتقادی می گفت: ” چو اشرف نباشد تن من مباد “

لینک به قسمت اول این مصاحبه

بهمن عظیمی ، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان در آلبانی ـ 08.05.2018

سایت نجات یافتگان در آلبانی :

بهمن جان شما بیش از 27 ساله سابقه در سازمان مجاهدین داشتید و شناخت کاملی از این فرقه تروریستی دارید، اجازه بدهید قبل از اینکه به جزئیات فرار شما از فرقه رجوی در البانی بپردازیم، به عقب برگردیم و این پرسش را مطرح کنم که شرایط در پایگاه اشرف در عراق چگونه بود و چه شد به لیبرتی در اشرف منتقل شدید؟

بهمن اعظمی : درست  یک سال از درگیری و توطئه مسعودرجوی در 19 فروردین سال 90 میگذشت که شرایط سیاسی به ضرر مسعودرجوی بود و ازطرفی خستگی و بی ایمانی نسبت به مسعودرجوی در درون تشکیلات فزونی گرفته بود و حتی کار را به شب نامه نویسی علیه رجوی رسانده بود طوری که علنا مسعودرجوی را مقصر میدانستند. در هر صورت تا آن موقع هر کدام 20 تا 30 سال عمر خود را صرف تحلیل های آبکی مسعود رجوی در عراق کرده بودند که شما خودتان مطلع هستید، مسعود رجوی و مریم رجوی هر اشتباه و خطایی را با اشتباه و خطای دیگری می خواستند جبران کنند و به همین دلیل به خیانت و مزدوری رسیده بودند.  خط کاری سیاسی مسعورجوی در عراق در آن مقطع این بود که هنوز روی خط سرنگونی دولت وقت عراق ، یعنی دولت نوری المالکی کار می کرد و  هر روز یک بحران جدیدی ایجاد می کرد، از ان سوی دیگر هم مریم رجوی خط تبلیغاتی کار را در اروپا پیش می برد، مسعود رجوی و مریم رجوی تنها شانس ادامه حضور خود در عراق را برکناری دولت نوری المالکی و آمدن یک دولت سنی که بقایای صدام حسین نیز در آن سهم داشتند بود تا در این شکاف باز ادامه زیست و حیات داشته باشد. اما از نگاه اعضای سازمان در عراق ،  تشدید تضاد با دولت قانونی عراق  زیر سوال رفته بود ، چرا که  پای یک اشتباه رجوی خون بهترین دوستانمان روی زمین ریخته شده بود . در این شرایط
کم کم زمزمه های زیر سوال رفتن مسعودرجوی در محفل های خصوصی و دو نفره یا سه نفره مطرح می شد ولی بیان علنی آن به دلیل سرکوب های تشکیلاتی هنوز ممکن نبود و افراد به شب نامه نویسی مشغول شده بودند.

سایت نجات یافتگان در آلبانی : شما مطرح می کنید که در محفل های دو تا سه نفره علیه سیاست های مسعود رجوی و مریم رجوی صحبت و اعتراض می شد. ممکن است بگویی مثلا چه مسائلی مطرح می شد؟

بهمن اعظمی : ببینید روشن بود که دیگر مسعود رجوی و مریم رجوی توانای رهبری سازمان را  ندارند و  همانطور که گفتم شکستن خطوط مرزهای سرخ درون تشکیلاتی به گوش میخورد و برپایی محفل های دو تا سه نفره نیز زیاد شده بود. یادم میاد شرایط درون تشکیلاتی درحال انفجار بودوحتی مرزسرخهایی انقلابی نیز رد میشد و هرازگاهی صداهای ناجور برق گرفتگی خواهران با ولتاژ بالابرقی را میشنیدیم و اینها در این محفل ها مطرح می شد . دیگه نه عملیات جاری معناداشت و نه نشست های سیاسی و یک ناامیدی به سراغ همه ما امده بود . باور کنید ضربه ای که مسعودرجوی در 19 فروردین 90 و خیانت اشکاری که درحق ما کرده بود این ضربه از آسیب های روانی و ذهنی که بر ذهن اعضای سازمان گذاشته بود از عملیات ” فروغ جاویدان ” هم بیشتر بود، البته عملیات  ” فروغ جاویدان ” هم خیانت بود ولی در هر صورت یک توجیه عوامفریبانه ای  داشت ولی درگیری با دولت قانونی عراق هبچ گونه توجیهی نداشت که حتی افراد فریب آن را بخورند. دولت عراق به سازمان می گفت اگر شما  می گویید زائده ارتش صدام حسین نبودید و می گویید پناهنده هستید، پس باید زیر نظر دولت عراق باشید، پناهنده به کی هستید؟ مگر هر پناهنده ای در هر کشوری زیر نظر مقررات داخلی آن کشور نیست ولی مسعود رجوی و مریم رجوی هدف دیگر داشتند، آنها برای ادامه بقا به خون نیاز داشتند.

سایت نجات یافتگان در آلبانی : آن موقع چه پرسش های بطور مشخص ذهن شما را در مورد عملکرد فرقه مجاهدین در عراق مشغول می کرد؟

اولین سوال این بود که چرا ما در عراق هستیم؟
جان و اعتماد اعضای سازمان در عراق مورد خیانت و تجاوز مسعود رجوی قرار گرفته بود و این برای من و همگان آشکار شده بود. دومین سوال این بود که چرا مسعود رجوی ومریم رجوی رهبریا مادام العمر بر سازمان مجاهدین دارند؟ روشن بود که دیگر مسعود رجوی توانایی اداره و رهبری سازمان را ندارد.

سوالات دیگر در زیر مجموعه دو پرسش فوق قرار می گرفتند. در این شرایط  دعواها و کتک کاری بین نفرات زیاد شده بود و کل تشکیلات در انفجار بود و از طرفی زمزمه های شکنجه گاه های رجوی و زندانهای سازمان در حال برملاشدن بود، چرا که  بی آینده گی و بی نتیجه بودن حضور در عراق برای همه روشن شده بود، عده ای بیان می کردند، عده ای از ترس و یا شرم و خجالت بیان نمی کردند. شرایط اشرف در سال 1391 داشت همه را ازداخل و درون منفجر میکرد وسوال این بود که براستی دراشرف دنبال چه هستیم وچکار میکنیم ؟
وقتی سوال میکردیم به راستی نتیجه 19 فروردین چی شد ؟ مسولین پاسخ نمی دادند یا پاسخی نداشتند و طفره میرفتند.
وقتی سوال میکردیم براستی هدف از ماندن در اشرف چیه و ما که خلع سلاح شدیم. و یا اینکه درتوازن سیاسی حرفی ما برای گفتن نداریم . پاسخ همه این پرسش ها این بود که  مسعودرجوی میگفت ” چو اشرف نباشد تن من مباد ؟

ادامه دارد

————————–

 

پاسخ دهید