malek beyt mashal 260-410

مالک بیت مشعل: وقاحت استتار شده در فرقه رجوی

 انجایی که بحث خانواده شد ونشست میگذاشتند ومخ آدمها رو پر میکردند سر خانواده که سنگ بزنند وفحش بدهند. در یک نشست صحبت از خانواده شد ویکی گفت  اخه هرچه باشه  اینهاخانواده ماهستند پدر یا مادر یا خواهر یا برادر من هستند میایند. در جا مسئول نشست (عسکر) گفت. وقتی دشمن توهستند مگه میشه گفت خانواده هستند. نه اینها دشمن هستند نباید عاطفی به این مسئله نگاه کنیم ؛خانواده ضد مبارزه وفتنه هست. اینجا بود که وقاحت این فرقه وخیلی از مسائل دیگر که من با چشم دیدم وبا گوش شنیدم برایم معلوم شد. مثلا نفر تا وقتی هست همه اسمهایی که رجوی گذاشته برای دلخوشی نفرات وبقول خودمون هندوانه زیر بغل گذاشتن نفرات را به او میگویند.ولی وقتی که نفر میگوید میخواهم بروم دیگر تمام اسمها برعکس میشوندوبریده ورژیمی واطلاعاتی وغیره نصیب اون نفر میشود. یا نفر پدرش فوت میکند وبه نفر نمیگویند که پدرت فوت کرده است. اماوقتی خانواده ی اون میامد عراق واز آنها میپرسید که فرزندما اینجاست ؟ می گفتند نه؛ چنین اسمی نداریم وخانواده ناامید برمی گشت.  بعد مدتی که نفر میفهمد وبه مسئولین میگوید که چرا بمن نگفتید؟! آنها با تمام وقاحت وریلکسی میگویند. انتقاد به نفری است که اینرا  بتوزده مبیاشد. خیلی از جوابها رو با وقاحت جواب میدهند وانگار نه  انگار دارند دروغ یا سر پوش قضیه میکنند …

وقاحت استتار شده در فرقه رجوی

مالک بیت مشعل، تیرانا،  سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی  ـ 11.04.2021

کلمه ی وقاحت همه میدانیم چی هست وچه معنایی دارد ولی باور کنید در فرقه وقاحت انقد ر زیاده که بالاتر از این کلمه میباشد که حتی کلمه وقاحت راهم تبرئه پیدا میکند. اماکجا من به این وقاحت پی بردم؟!!

انجایی که بحث خانواده شد ونشست میگذاشتند ومخ آدمها رو پر میکردند سر خانواده که سنگ بزنند وفحش بدهند.

در یک نشست صحبت از خانواده شد ویکی گفت  اخه هرچه باشه  اینهاخانواده ماهستند پدر یا مادر یا خواهر یا برادر من هستند میایند. در جا مسئول نشست (عسکر) گفت.

وقتی دشمن توهستند مگه میشه گفت خانواده هستند. نه اینها دشمن هستند نباید عاطفی به این مسئله نگاه کنیم ؛خانواده ضد مبارزه وفتنه هست. اینجا بود که وقاحت این فرقه وخیلی از مسائل دیگر که من با چشم دیدم وبا گوش شنیدم برایم معلوم شد.

مثلا نفر تا وقتی هست همه اسمهایی که رجوی گذاشته برای دلخوشی نفرات وبقول خودمون هندوانه زیر بغل گذاشتن نفرات را به او میگویند.ولی وقتی که نفر میگوید میخواهم بروم دیگر تمام اسمها برعکس میشوندوبریده ورژیمی واطلاعاتی وغیره نصیب اون نفر میشود.

یا نفر پدرش فوت میکند وبه نفر نمیگویند که پدرت فوت کرده است. اماوقتی خانواده ی اون میامد عراق واز آنها میپرسید که فرزندما اینجاست ؟ می گفتند نه؛ چنین اسمی نداریم وخانواده ناامید برمی گشت.  بعد مدتی که نفر میفهمد وبه مسئولین میگوید که چرا بمن نگفتید؟! آنها با تمام وقاحت وریلکسی میگویند. انتقاد به نفری است که اینرا  بتوزده مبیاشد. خیلی از جوابها رو با وقاحت جواب میدهند وانگار نه  انگار دارند دروغ یا سر پوش قضیه میکنند .

وموارد دیگر…حتی نگاه کنید قبل حمله عراقیها به اونها زنه به فرماندهی عراقی میگه شما اومدید خونه ی ما وبدون اجازه وارد شدید شما باید معذرت خواهی کنید. وقاحت را نگاه کنید. عراقیها می گفتند آخر زمین وخاک وکشور نفر عراقی ا ست وشما بخاطر مزدوری برای صدام بود که جا به شما داد که استفاده ی خودشو از شما بکند .علاوه براین حالا شما صاحب این زمینهای کشاورزان ستمدیده شدید. که حتی یکی از عراقیها گفت این ارثی که صدام برای عراق گذاشت ورفت.

میخواهم بگویم باورکنید که هیچ کس وهیج انسانی به وقاحت  اینها نمیرسد.

حتی در نشستها که دروغی رو میشود وگقته میشود با بحث ایدئولوژیکی سرهم میکنند .که یکشون مسعود رهبرعقیدتی وقاحت مجاهدین است. خیلی از نامه هایی که خانواده ها برای فرزندان میفرستند فرقه فتو شاپ میکردند وبرخلاف وضد نفر درست میکردند وتحویل میدادندونفررا تبدیل به دشمن خانواده میکردند وخیلی هم افتخار میکردند که درمقابل خانواده بخاطر رهبر عقیدتیشون مبارزه میکنند. باور کنید که اسم وقاحت یک حدی دارد ولی اینها به وقاحت گفتند برو کنا!!! یا به عراقیها که براشون کار میکردند یعنی حقوقی ثابتی گذاشته بودند ولی اینقدر این راننده ی بدبخت را میدواندند که به گریه میفتاد ومیگفت اشتباه کردم برای شما کار کردم واینها بهش میگفتند ما اشتباه کردیم به تو کار دادیم ونفر حقوق بگیر ما شدی در حالیکه این راننده اینقد زحمت میکشید وبراشون کار میکرد که حد نداشت ومن در همین قسمت اجتماعی بودم ومترجم عربی بودم وراننده ها همه چی رو به من میگفتند و یکی به من گفت: اینها سلاحی دارند که با همین آدمها رو ساکت میکنند .آن هم وقاحت .خیلی وقیح هستند من تا بحال مثل اینها ندیدم .

این حرفای یک راننده ی عراقی بود که براشون کار میکرد، اسمش امین بود وخیلی به من نزدیک بود وحرفای دلش را میزد وبهم میگفت خواهشا چیزی به اینهانگو وگرنه پول منو نمیدهند .عین همین کاری که اینجا دارند الان میکنند؛ جاسوسی وآدم فروشی؛ می گویند یسردوستاتون موضعگیری کنید و بد و بیراه بگید و از سازمان دفاع کنید تا پول بدهیم.

اینها باور کنید آبروی هرچه ادم وقیح را خریدند.!!!

___________________________________________

Malek beytmashal -nejatyaftegan dar Albani260-410

مالک بیت مشعل: تبعیض در باصطلاح جامعه ی بی طبقه ی توحیدی رجوی

 در یکی از نشستها نفری که اسیرقبلی بود وچنین تبعیضی را می دید به خود رجوی ملعون گفت که همچینین چیزی را احساس می کند والبته گفت تحلیل ذهنی من است. رجوی شروع کرد به بحث کردن وخلاصه چنان بحثی کرد که حد وحساب نداشت. امابرای نفری که این سوال را کرد وصحبت کرددر مقر نشست گذاشته شد که درک ودریافتش را بگوید و….این نشست درک ودریافت تبدیل شد به نشست  انتقادی به این نفر بیچاره که گفت احساس میکنم تبعیض وجود داره. حدود بیست وپنج نفر بودیم که نصف اونها انتقاد کردند نه فقط بگویند انتقاد به این نفر داریم که این حرفهارو زد نه خیر، حرفهای خیلی ناجور که تو بریده هستی حرفات بوی زندگی طلبی میده وذهنت پر از زندگی طلبی هستش که اینطور حرف میزنی. من که خیلی بهم ریخته بودم دست بلند کردم ومسئول نشست گفت بگو .منم گفتم این حرفا وانتقادات کلا غلط واشتباه هست .نفر داره با مسئول نشست بحث میکند اگر حرفش ایراد داشت اول مسئول نشست بهش میگفت حرفت غلط است ولی مسئول نشست چیزی نگفت وجواب داد .بعد از نشست مسئول نشست که عسکر بود .صدام کرد و گفت ازت انتظار نداشتم که روبروی جمع بایستی …

تبعیض در باصطلاح جامعه ی بی طبقه ی توحیدی رجوی

مالک بیت مشعل ، تیرانا،  سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی  ـ 16.03.2021

با عرض سلام خدمت هموطنان عزیز

هنکام ورود به فرقه ماشش نفر بودیم که به محلی بنام ورودی در داخل پادگان اشرف برده شدیم. اول که وارد میشوید باید وردی بروید بعد طی دوره ای بنام پذیرش در این باصطلاح ورودی به مقر میروید.  در این دوره اولیه، اول اموزش تشکیلاتی شروع میشوداکثر حرفها وبحثهای  اونها این بود که در فرقه تبعیضی وجود ندارد .لباس یک شکل ودرجه وقپه نداریم وظروفی که با آن غذا میخوریم مثل لیوان وسینی وقاشق یک شکل است .حتی  وسایل فردی چه خوا ب وپوشش هم یک شکل است .خب اول این حرفها را باور کردیم همه ی ما ی از ایران اومده بودیم ویک شکل بودیم واز بچه های فرقه کسی با ما نبود که تبعیض را ببینیم.

وقتی اموزشهای مابصورت فشرده ( چون جنگ دوم آمریکا با عراق داشت شروع می شد و اینها می خواستند هرچه زودتر ما را ترخیص و به یگانهای باصطلاح رزمی بفرستند) یعنی هم تشکیلاتی وهم رزمی وهم انقلاب مریم گجر هم بود، تمام شد . ماکه به مقرات  رفتیم جنگ دوم امریکا وعراق شروع شد که مااین دوران را در بیابانها گذراندیم.

بعد از پایان درگیری و آرام شدن نسبی اوضاع برگشتیم به همان پادگان اشرف لعنتی واین بار وقتی ما را سازماندهی کردند من با بچه های فرقه که پدراشون یا مادرشون یا کس وکاری در فرقه داشتند وتوی این فرقه بزرگ شده (که بهشون میگفتند ملیشای سازمان).با آنها هم مقر شدیم.

اوقاتی که برای کار( بیگاری) جمعی یا پروژه ساختمانی یا کارهای دیگه میرفتیم جتی یکی از این بچه ها با ما نمی امد! یکبار یکی از نفرات که چند سال از من جلوتر امده بود وناراضی بود (قصد برگشت داشت وبرگشت ایران)  در پاسخ  تعجب من به طنزگفت: اخه اونها بچه های سازمان هستند عزیز دوردونه اند نمیارند توی  این گرما برای تو کار کنند. گفتم یعنی چی؟

گفت اخه اینها بچه هاشون را در دفترها واموزشهای کامپیوتر وچیزهای دیگه میزارند ونفراتی که بچه ی سازمان نیستند مثل منو تو باید توی این گرما کار کنیم. من الش باور نکردم وچون میدونستم این میخواهد برود فکر کردم بخاطر اینکه ناراضیه داره این حرفارو میزنه.

چون  اشنایی نداشتم مخم رااساسی پر کرده بودند. وهرکس حرفی میزد یا باور نمیکردم ویا با او مخالفت میگرفتم  که اینطور نیست.

بعد چند ماه یکی از بچه های ملیشا با من رفیق بود .گاهی اوقات پنجشنبه می نشیتیم توی پارک مقر وصحبت می کردیم ومن در حرفهای او نکات جدیدی میدیدم که با تمام آنچه بما گفته بودند فرق داشت!

انگار چشمم داشت باز میشد که نکنه حرفهای اون رفیقم درست باشه؟

. مثلایک باربچه ی فرقه اومد وگفتم که امروز کجا بودی؟ کارت کجا بود؟

گفت: کار من مشخص هستش وهمیشه اونجا کار میکنیم.

گفتم ثابت هستی؟

گفت:  اره ا لان چند سال هستش که توی این کار هستم.

گفتم: مگه مثل بقیه نیستی که پنجشنبه ها تعطیل میکنند وبه کار جمعی میایند؟

با لحنی  نیش دارگفت؟ من وکار جمعی؟ این کار برای امثال من نیست من شرط کرده و بهشون گفته ام هیچگونه کا ر دیگر بغیر این کار نمیرم وکار نمیکنم.

وقتی این حرف را زد چشمم باز شد حتی به لایه ی بالا که  ام جدید بودند هم نگاه میکردم به نفراتی که اسیر بودند وبهشو ن اوردگاهی میگفتند با نفراتی که از خارج یا هوادار فرقه بودند خیلی فرق میذارند وعزت واحترامی که به اونها میذارند با بچه هایی که  اسیر بودند زمین تا آسمان فرق میکند.

مثلا به انها نیرو میدادند یا مسئولیت خوب وعالی میدادند ولی به  نفرات دیگر کارهای یدی و بقولی سیاه میدادند.

احساس دیگری پیدا کرده بودم بیشتر به بچه های فرقه نگاه میکردم که بلاخره کارشون چی هست؟ومسئولیت آنها چی هست؟ و وقتی نگاه میکردم همه یک طوری مسئولیتی در درست دارند که در تابستان سرمایش و درزمستان گرمایش برایشان حل شده و راحت کار میکنند یعنی در یک اتاق که کامپیوتر براشون گذاشته بودند وحتی بعضی از همین بچه هاشون لب تابهای خصوصی داشتند که بازهای کامپیوتری گذاشته بودند وبازی میکردند وما نگاه میکردیم!!

هرچه می گذشت بیشتر شکاف می دیدم. به لایه ی بالاتر یعنی اف آ که مسئولین یگان بودند بازهم  دیدم به کسانی که از ایران آمده بودند یک نگاه وبه اونهایی که از خارج آمده بودند نگاه دیگر میکردند ومسئولتیهاشون فرق میکند.

به اونهایی که از ایران آمده بودند میگفتند که شما بدهکار سازمان هستید! زیاد زنده ماندید وتوی این چند سال دیر امدید، شما باید این را جواب بدهید، وبا همین سلاح دهن نفر را می بستند.

در یکی از نشستها نفری که اسیرقبلی بود وچنین تبعیضی را می دید به خود رجوی ملعون گفت که همچینین چیزی را احساس می کند والبته گفت تحلیل ذهنی من است. رجوی شروع کرد به بحث کردن وخلاصه چنان بحثی کرد که حد وحساب نداشت. امابرای نفری که این سوال را کرد وصحبت کرددر مقر نشست گذاشته شد که درک ودریافتش را بگوید و….این نشست درک ودریافت تبدیل شد به نشست  انتقادی به این نفر بیچاره که گفت احساس میکنم تبعیض وجود داره. حدود بیست وپنج نفر بودیم که نصف اونها انتقاد کردند نه فقط بگویند انتقاد به این نفر داریم که این حرفهارو زد نه خیر، حرفهای خیلی ناجور که تو بریده هستی حرفات بوی زندگی طلبی میده وذهنت پر از زندگی طلبی هستش که اینطور حرف میزنی.

من که خیلی بهم ریخته بودم دست بلند کردم ومسئول نشست گفت بگو .منم گفتم این حرفا وانتقادات کلا غلط واشتباه هست .نفر داره با مسئول نشست بحث میکند اگر حرفش ایراد داشت اول مسئول نشست بهش میگفت حرفت غلط است ولی مسئول نشست چیزی نگفت وجواب داد .بعد از نشست مسئول نشست که عسکر بود .صدام کرد و گفت ازت انتظار نداشتم که روبروی جمع بایستی .من گفتم الان بلند میشی چند حرف تند به نفر میزنی که خودشو پیدا کنه فکر نمی کردم که تو پشت اون بیایی .منم بهش گفت عسکر ببین (آن وقتها میگفتم برادر مسعود )گفتم خود مسعود گفت هرکس حرفی چیزی بحثی داره میتونه بیاد وحرفش رابزند وجواب بگیرد چه سیاسی چه تشکیلاتی چه  ایدئولوژی بیاد پشت تریبون .وقتی که شما بعد نشست اینطوری با نفر برخورد میشه مگر دفعه بعد حرف میزنه وحتی اگر حرف داره نمیزنه .اخر حرفایی که بهش زدن باور کنید به کسانی که میخواستند بروند بهشون این حرفارو نزدیم .عسکر گفت مثل ا ینکه واقعا پشت اون هستی مذاکره باتو بی فایده است .که من گزارش نوشتم ودادم ولی خب فایده ای نداشت. ومثلا چه رسیدگی کردند؟ تازه به نفر گفتند پروژه بنویس وفاکتهای تبعیض را در جمع بخوان.

وخیلی  موارد دیگر که اصلا نمیشد حرف زد واگر حرفی زده بشه باید جوابگوی جمع میشدی یعنی  جمع را  دشمن همدیگر می کردند.

واز طرف دیگر چاره ای جز صبر وتحمل نداشتم وتنها چیزی که اخرش برای خودم بستم باید صبر کنم وتحمل کنم تا فرجی بشود که شکر خدا فرج شد واز این فرقه ی کثیف خلاص شدم والان در آزادی کامل  دارم زندگی میکنم.

___________________________________________

khalil Ansarian 2-Nejatyaftegan az mojahedin khalgh dar albani-260-410

خلیل انصاریان: وحشت فرقه مجاهدین خلق از افشای ماهیت رجوی

در لیبرتی هم ،کارمندان یونامی وکمیساریا را مزدور اطلاعات ومزدبگیر ایران خطاب می کردید و سوال اساسی این است که مگر تشکیلات مخوف وغیر انسانی رجوی اجازه میداد که فرد […]

Musa Damroudi-Nejatyaftegan dar Albani 260-410

موسی دامرودی: وحشت رجوی از اعضای جداشده از مجاهدین خلق

من در نشست‌های مختلفی از مسئولین  فرقه مجاهدین خلق شنیده بودم که می گفتند⁦:   ما از هیچ دولت ، شخصیت و ارگانی  نمی‌ترسیم ، از پاسداران هم نمی ترسیم، بلکه […]

Ali Hajari-Albania -Nejatyaftegan az mojahedin khalgh dar Albani 260-410

علی هاجری: رجوی همچنان از “ارتش آزادیبخش صدام حسین” و “سلاح و خشونت” حرف می زند

دیدید به چه سادگی مسئله حل شد و وقتی بوی سرنگونی دولت صدام حسین در عراق به مشام رسید گفت اگر به عراق حمله شد ما که با امپریالیسم جهانخوار کاری نداریم […]

Parwiz heydarzade-260-410

پرویز حیدرزاده: ” کفتار ” در زندان اشرف 3 در آلبانی زوزه کشان می خواهد قدرت نمایی کند

باید از این فرقه پرسید که این فرد زمانی که دوران جوانی را برای تو و امیال کثیفت نثار کرده این است پاداش آنها؟ البته باید گفت تعدادی از این […]

Albania-Hassan shahbaz 260-410

حسن شهباز: کافر همه را به کیش خود پندارد

البته اقدامات غیر انسانی و رذیلانه فرقه رجوی علیه اعضاء دردرون مناسبات به صورتی است که نفرات از خود هیچگونه اراده ای ندارند با مثالی این موضوع بخوبی روشن میشود: […]

Reza Mazginejad- nejatyaftegan dar Albani 260-410

رضا مزگی نژاد: دستگاه ” مزدور سازی ” فرقه مجاهدین خلق همچنان فعال است

بعد از این که من دست رد به سینه فرقه رجوی زدم و خواسته آنهاراکه از من می خواستند بر علیه دوستان خودم که هم وطن من هستند ورقه بنویسم […]

پاسخ دهید