Malek beytmashal -nejatyaftegan dar Albani260-410

مالک بیت مشعل: داستان دو برادر

بعد مدتی نوید فرار میکند وبیرون از فرقه میاد وفرقه بازهم دست از سر این دوبرادر دست برنمیدارد وانها را به موضع گیری علیه جدا شدها تحریک کرده وتهدید کرده که اگر موضع نگیرید حقو ق ماهیانه ی شمارا قطع میکنیم .واین بیچاره ها چون چاره ای نداشتند مجبورشدن که موضع بگیرند وحرفای تشکیلات وفرقه ای بزنند که همه وهرکس بخواند میفهمد که حرفهای تشکیلات هستش .ولی فرقه بداند که دیگر فایده ندارد وهرچه واق واق کند بیشتر رسوا میشود وبعد این همه سال دروغ وفریب باید تقاص پس بدهد وشکی نیست که ان روز خواهد رسید واه تمام سرنوشتهای به باد رفته گردن این فرقه را خواهد شکست

داستان ذو برادر

مالک بیت مشعل  ، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 18.12.2021

داستان دو برادر

با عرض سلام

داستان نوید دانا فر وبرادرش شاپور به این قرار هستش .من با نوید در یک مقر بودیم وبه مدت شش ماه باهم در یک یکان بودیم واین نوید روزی نمیشد که با مسول وتشکیلات جنگ نداشته باشد.ان هم بخاطر تمرین ساز هستش .نوید تنبور زن هستش ودست به موزیکش عالی است .واین بنده خدا هرچی میگفت من یک جا برای تمرین میخواهم وزمان میخواهم که بتونم در برنامه های دیگر راحت شرکت کنم.ناگفته نماند اون در برنامه های سیما کلی فعال بود.ومسول به او میگفت من مطرح میکنم وجواب میگیرم .ماکه در یک یکان بودیم وکار هم که میرفتیم باهم بودیم.اون خیلی ناراضی از تشکیلات ومناسبات مسولین فریاد میکرد.من تازه امده بودم مقر شش که معروف به مروارید.ومدتی هم در تیم فوتسال بودیم که من  دروازبان واو نوک حمله بازی میکرد .فوتبالش خیلی خوب بود.ووقتی به یکان اون معرفی شدم واو من را برد که مقر بار به من نشون بده که این اتاق نسشت وغیره هستش .بعد یک هفته نوید بازهم این موضوع تمرین وجا را مطرح  کرد که جواب ندادن .مسول گفت این بار که رفتم نشست حتما مطرح میکنم وجواب میگیرم .نوید بازهم ساکت شد وچیزی نگفت.

بعد چند روز بازهم نوید گفت که جواب ندادن ومسول در نشست یکانی گفت .مطرح کردم وقرار جواب را بدهند.ونوید چیزی نگفت .بعدش من بهش گفتم چرا تو همش داری این را مطرح میکنی وجا میخواهی ووقت برای تمرین کردن میخواهی.گفت اره چون دارم برای اونهاکار میکنم وهیچ مکانی یا زمانی نمیدهند که بتونم راحت کار کنم به همه دادن  فقط من الان شش  ماه هستش دارم درخواست میدم ازاین مسول به ان مسول ولی جوابی نمیدهند .بعد چند روز از نفراتی که باش همکار بودن در برنامه ها .ارزشون پرسیدم که مکان وجای شما چطورهستش که تمرین میکنید .واونها گفتن ما هم زمان داریم وهم مکان .اینجا فهمیدم که نوید حق داره واولش فکر میکردم داره  بهانه میگیره ولی دیدم نه درخواستش درسته تازه تمام خانواده ش در تشکیلات هستند .که اونجا بود هم پدرش وهم عموش وپسر عموهاش وبرادش شاپور را معرفی کرد وشناختم .وبا انها خیلی دوست بودم.خلاصه نوید از بس که جنگ میکرد سر این مکان وزمان برای تمرین اینها کاری کردن که از این مقر فرار کند وبه مقر دیگر رفت .بجای اون رحمت امد مقر شش واون هم همکار نوید در برنامه هستش .وقتی رسید به اون بنگال دادن وزمان دادن وهرروز که از بنگال رد میشد صدای ستار وسنتور به گوش میرسد .اینجا به فکر رفتم وگفتم خدایا چرا به اون بنده خدا که اینقد فعال هم هست وخانواده ش اینجا هستند ولی به اون اصلا اهمیت نمیدادن ولی این نیامده بهش این همه  امکانات دادند.اینجا فهمیدم که تبعیض در این فرقه زیاد هست.خلاصه نوید از اون زمان در لیبرتی که باهم بودیم وبا من خیلی دوست بود حرفاش را میزد ومیگفت من مخوام برم ولی نمیذارن هم تشکیلات وهم خانوادم موندم چکار کنم .که خلاصه ما باخواستیم بیایم به البانی از شانس خوب ما نوید وشاپور با مقر ما افتادن که از انجا بیایم وباهم امدیم لیبرتی وقتی رسیدیم لیبرتی ومدتی گذشت .نوید گفت بیا بریم گشتی بزنیم وگفتم باشه که هنوز هیچ جایی از البانی را بلد نبودیم وفقط قسمت محله ی اپارتمانی خودمون که جز کاشار اسمش هست را بلد بودیم سه یا چهار خیابان بلد بودیم .در مسیر بازهم نوید شروع کرد به گلایه کردن وبیرون رفتن واز من پرسید مالک من چکار کنم برم یا نرم .من به اون گفتم این انتخاب فردی خودت هستش نه میتوانم بگویم بمان ونه میتوانم بگویم جدا شو .این انتخاب خودت است.که بعداز ان من با شاپور هم صحبت میکردم وخیلی باهم رفیق بودیم واحترام همدیگر را داشتیم واون هم میخواست جدا بشه ولی اینها نمیذاشتند .که بعد مدتی چندوقت پیش خود زنی کرد واین  خبر من را به یاد روزهای قبل که اینها ناراحت بودند ا نداخت .

خلاصه بعد مدتی نوید فراری میشه که من قبلا در شهر که میگشتم نزدیک محلشون اون دو برادررا میدم که دارن پیاده روی میکنند ولی با اخم وحالت غمگین داشتند ومن برحسب شناخت من از اونهافهمیدم که دوباره مشکل پیدا کردن وتشکیلات اونها را اذیت میکند.که بعد مدتی نوید فرار میکند وبیرون از فرقه میاد وفرقه بازهم دست از سر این دوبرادر دست برنمیدارد وانها را به موضع گیری علیه جدا شدها تحریک کرده وتهدید کرده که اگر موضع نگیرید حقو ق ماهیانه ی شمارا قطع میکنیم .واین بیچاره ها چون چاره ای نداشتند مجبورشدن که موضع بگیرند وحرفای تشکیلات وفرقه ای بزنند که همه وهرکس بخواند میفهمد که حرفهای تشکیلات هستش .

ولی فرقه بداند که دیگر فایده ندارد وهرچه واق واق کند بیشتر رسوا میشود وبعد این همه سال دروغ وفریب باید تقاص پس بدهد وشکی نیست که ان روز خواهد رسید واه تمام سرنوشتهای به باد رفته گردن این فرقه را خواهد شکست

 

پاسخ دهید