رحمان محمدیان: ۱۵ شهریور 1344 و رویکرد فرقه گرایی و تروریستی رجوی
این فرد یعنی مسعود رجوی با استفاده از فضای ایجاد شده بعد از انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران و میل وافر جوانان به استقلال و رفاه اجتماعی انبوهی نیروهای جوان مملکت را با شعارهایی که به ظاهر اهداف ملی میهنی را دنبال میکرد به خویش جلب کرد و وعده های آنچنانی داد اما افسوس این فرد هیچگاه به فکر اهداف و آمال ملی ایرانیان نبوده بلکه دنبال قدرت و امیال شیطانی خودش بود و با حرکت ها و رفتار کودکانه ای که انجام داد،نه فقط کمکی به پیشبرد مبارزات و اهداف و آمال ایرانیان نکرد( در این راه گوش به نصیحت کارکشتگان مسائل اجتماعی هم نکرد که می گفتند که مسایل اجتماعی نیاز به گذر زمان و تاریخ دارد و …هم نکرد) بلکه خائنانه نسل هایی از جوانان ایران را در راه های غیر اصولی و غیر ملی با فریب و نیرنگ فدا کرد و آرام آرام انرژی این نسل جوان را که باید در اختیار ملت و اهداف ملی مردم قرار می گرفت در اختیار دشمنان ایران قرار داد و آنها را فدا کرد. تاریخ و حافظه تاریخی ملت ایران قضاوت خود را در این مورد انجام داده و اکنون براستی وبحق افواه ملت ایران این سازمان و این فرد را خائنی بیش نمی دانند و چه نام برازنده ای برای این شخص، کسیکه جزبه خود و امیال شیطانی خودش نمیاندیشد و جان هزاران نفر از جوانان این مملکت برای او ارزشی ندارد…
۱۵ شهریور 1344 و رویکرد فرقه گرایی و تروریستی رجوی
رحمان محمدیان ، تیرانا ، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 08.09.2019
روز ۱۵ شهریور ۱۳۴۴ به قول خود سازمان مجاهدین خلق ایران سازمانی پایه گذاری شد که قرار بود در تاریخ مبارزات ملت ایران گره گشا و کارساز باشد. متاسفانه اگرچه این سازمان می توانست به امید ملت ایران برای تحقق آرمان های ملی آنها تبدیل شود با از بین رفتن بنیانگذاران؛ بدست اشخاصی فرصت طلب مخصوصا شخص مسعود رجوی افتاده واو با در اختیار گرفتن آن و به کارگیری و سوء استفاده از ساز کار این سازمان در راه تحقق امیال خبیث خود، آن را به یک سازمان خیانتکار و همدست دشمنان ملت ایران تبدیل کرد.
این فرد که محور عالم را خود می داند و به هیچ چیز جز خودش فکر نمی کند تمام اهداف و آرمان هایی که سازمان مجاهدین به اصطلاح به خاطر تحقق آنها تاسیس شده بود را زیر پا گذاشت و سازمان، تمامی امکانات و افراد آن را بازیچه امیال شیطانی خود کرد چنانکه اکنون از این سازمان، جز مشتی افراد خیانت پیشه و در اختیار دشمنان ملت ایران چیزی باقی نمانده است. نگاهی به نوستالوژی این سازمان کافی است تا دریابیم که این سازمان که البته باید گفت فرقه، هیچ کاری جز همدستی و همپیمانی با دشمنان ایران نداشته و انجام نداده است و همیشه هم آنرا با شعار پرطمطراق وزروزق انقلابی گری و مشی انقلابی می پوشاند! حتی آنان که سردرمدار اینگونه تعاریف از پدیده های اجتماعی بوده وخود را وارث این شعارها و بانیان آنان میدانند، چنین ادعایی نداشته و از این اینگونه تحریف های خیانتبار، برائت می جویند!.
اما رجوی باصطلاح کاتولیک تر از پاپ شده و البته چون راه دیگر نمی داند و نتواند به این شعارهای قدیمی و نخ نما چسبیده وبا استفاده و تحریف خود خواسته آنها؛ راه خیانت می پیماید.! «یادم هست بعد جنگ خلیج فارس که همه اذعان داشتند، جهان یک قطبی و تعاریف قدیم دیگر معتبر نیسنتد ودکتر هزارخانی دریک مصاحبه با باصطلاح سیمای آزادی گفت در دنیای بعد از جنگ سرد و یک قطبی؛ انقلاب و مبارزه ومضامین اینچنینی و شرایط جدید باید از نو تعریف شود که همه میدانند دردرون مناسبات می گفتند که او یعنی هزار خانی بریده و نمی کشد، بهانه گیری می کند و بعدا گفتند که دم مسیحایی رهبری او را زنده و دوباره باانقلاب – که مقصود همان باند رجوی و خط کار خائنانه اش است – همراه کرده است».
این فرد یعنی مسعود رجوی با استفاده از فضای ایجاد شده بعد از انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران و میل وافر جوانان به استقلال و رفاه اجتماعی انبوهی نیروهای جوان مملکت را با شعارهایی که به ظاهر اهداف ملی میهنی را دنبال میکرد به خویش جلب کرد و وعده های آنچنانی داد اما افسوس این فرد هیچگاه به فکر اهداف و آمال ملی ایرانیان نبوده بلکه دنبال قدرت و امیال شیطانی خودش بود و با حرکت ها و رفتار کودکانه ای که انجام داد،نه فقط کمکی به پیشبرد مبارزات و اهداف و آمال ایرانیان نکرد( در این راه گوش به نصیحت کارکشتگان مسائل اجتماعی هم نکرد که می گفتند که مسایل اجتماعی نیاز به گذر زمان و تاریخ دارد و …هم نکرد) بلکه خائنانه نسل هایی از جوانان ایران را در راه های غیر اصولی و غیر ملی با فریب و نیرنگ فدا کرد و آرام آرام انرژی این نسل جوان را که باید در اختیار ملت و اهداف ملی مردم قرار می گرفت در اختیار دشمنان ایران قرار داد و آنها را فدا کرد.
تاریخ و حافظه تاریخی ملت ایران قضاوت خود را در این مورد انجام داده و اکنون براستی وبحق افواه ملت ایران این سازمان و این فرد را خائنی بیش نمی دانند و چه نام برازنده ای برای این شخص، کسیکه جزبه خود و امیال شیطانی خودش نمیاندیشد و جان هزاران نفر از جوانان این مملکت برای او ارزشی ندارد.
سازمانی که خود مدعی بود که از دل کوران مبارزات ملی مردم ایران بعد از سالهای ۳۲ بیرون آمده است است و دنباله همان مبارزات ملی و مردمی است و آمال و آرزوهای ملت ایران را پیگیری می کند متاسفانه امروزبه باند تبهکاری تبدیل شده است که به بازیچه ای در دست دشمنان مردم ایران از جمله آمریکا (که این سازمان در تمام متون سازمانی خود آن را سرکرده امپریالیسم میگفت و مدعی بود که بین خلق ها و امپریالیسم هیچ رابطه ای وجود ندارد و هر چه هست یا نبرد است یا اسارت) تبدیل شده است. اگر قول خودش را ملاک قرار بدهیم وقتی با امپریالیسم مبارزه نمی کنی پس اسیر می شوی سازمان اسیر امپریالیزم یا همان آمریکا شده است امروزه به راستی و بعینه می شود دید، این سازمان تماماً و روزانه در اختیار اهداف خائنانه آمریکا بر علیه ملت ایران قرار گرفته است طوری که حتی دشمنی های آشکار دولت آمریکا- که همگان وازهر طیفی که هستند متفق القولند ، هر فرد ملی و میهنی بایستی در قبال آن ها موضع درست داشته باشد- از طرف این سازمان مورد تایید قرار گرفته و چشم بسته پذیرفته میشود آیا این عبرت تاریخ است که چنین سازمانی که مدعی بود امید ملت ایران برای مبارزات رهایی بخش آنها از قیود استعماری است این چنین خار و خفیف بازیچه دست دشمنان جورواجور ملت ایران شده است ست بله این عبرت تاریخ است کسی که به اهداف ملی و میهنی ملتش پشت کند و همه چیز را در راه اهداف فردی فدا کند این چنین خوار و خفیف در گوشهای می خزدو سازمانی که او اینچنین با خیانت و خیانتکاری از ویرانه های آن سازمان اولیه ایجاد کرده در انتظار مرگ تاریخی خویش است!
———————————————
رحمان محمدیان: رجوی و شارلاتانیزم -2
رجوی و شارلاتانیزم – 2
رحمان محمدیان: زهر تلخ یک خاطره، 19 فروردین 1390، قله اشرف در عراق
روز 19 فروردین 90 روزی که برای حفظ جان رجوی چه جانهایی فدا و چه افرادی ناقص ومعلول شدند! هرکسی که جریانات آنروزها را دنبال کند حتما فیلمهای آن روز و فاجعه ای که در اشرف رخ داد رامی تواند ببیند. قضیه اما دو وجهی است که افراد نکته سنج می توانند اینرا بفهمند. یک طرف توحش نیروهای عراقی که حتما روزی باید دریک دادگاه بی طرف بین المللی پاسخ بدهند. این ماموران که به ما گفته شده بود قصد تسخیر کامل اشرف و کشتن تمام نفرات را دارند و علیرغم دخالت و پیام سناتور «مک کین » هم تا رسیدن به اهداف تعیین شده کوتاه نیامدند بقول خودشان مامور بودندو معزور؛ وقتی به اهداف خودشان یعنی قسمت شمالی پادگان اشرف تا خیابان 100 رسیدند، توقف کردند و دیگر نه گلوله ای بود و نه ضرب و شتمی، وبشهادت افراد حاضر درآنجا همین را گفتند و اعلام کردند که ما قبلا هم به سازمان شما گفته بودیم که هدف این قسمت از پادگان است و دستور داریم که جلوتر نرویم! اما به ازطرف سازمان بما همه اعلام شده بود که اینها می خواهند که اشرف را کاملا تصرف و همه را قتل عام کنند و…و مخصوصا می گفتند که اینها دنبال رهبری هستند و ما تا آخرین نفر جلوی اینها می ایستیم وقتی هم بعضی می گفتند که آخر با دست خالی جلوی توپ و تانک چطوری؟ می گفتند که شما جانتان مال رهبری است و رهبری هم شما را برای اینطور روزهایی لازم دارد!
زهر تلخ یک خاطره، 19 فروردین 1390، قلعه اشرف در عراق
رحمان محمدیان ، تیرانا ، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 08.04.2019
هنوزم زان روز
به جگر خاری است
که خونش می چکد مدام
گاه خاطرات تلخند وگاه شیرین؛ عموما آدم ها خاطرات تلخ و شیرین را باهم دارند، یعنی از هرکدام بهره ای دارند اینکه بارکدام نوع بر دیگری سنگینی کند هم برای اشخاص مختلف، متفاوت است.
خوش بحال آنانی که از شیرین آن بهره بیشتر برده اند و من برای همه همین را آرزو می کنم.
اما امثال من فقط خاطرات تلخ نصیب برده ایم؛اگرچه عمر بر پای آن گذاشته ایم اما واسفا که خوشی حاصل نکردیم. قصه ما که در درون فرقه رجوی عمر و جوانی تلف کردیم همین است! و تازه شیادانه مدعی هستند که باید شکر گذار هم باشی که رهبری (رجوی) بر تو منت گذاشته و افتخار داده است که زیرپرچمش باشی وغیره… ای نفرین بر شما باد که چنین مردم را به فنا دادید و برای بقای خودتان (بقول خودتان : حیات خفیف خائنانه *) چه کسانی را بیرحمانه به فنا دادید!
الغرض بپردازیم به خاطره؛
روز 19 فروردین 90 روزی که برای حفظ جان رجوی چه جانهایی فدا و چه افرادی ناقص ومعلول شدند!
هرکسی که جریانات آنروزها را دنبال کند حتما فیلمهای آن روز و فاجعه ای که در اشرف رخ داد رامی تواند ببیند.
قضیه اما دو وجهی است که افراد نکته سنج می توانند اینرا بفهمند. یک طرف توحش نیروهای عراقی که حتما روزی باید دریک دادگاه بی طرف بین المللی پاسخ بدهند. این ماموران که به ما گفته شده بود قصد تسخیر کامل اشرف و کشتن تمام نفرات را دارند و علیرغم دخالت و پیام سناتور «مک کین » هم تا رسیدن به اهداف تعیین شده کوتاه نیامدند بقول خودشان مامور بودندو معزور؛ وقتی به اهداف خودشان یعنی قسمت شمالی پادگان اشرف تا خیابان 100 رسیدند، توقف کردند و دیگر نه گلوله ای بود و نه ضرب و شتمی، وبشهادت افراد حاضر درآنجا همین را گفتند و اعلام کردند که ما قبلا هم به سازمان شما گفته بودیم که هدف این قسمت از پادگان است و دستور داریم که جلوتر نرویم!
اما به ازطرف سازمان بما همه اعلام شده بود که اینها می خواهند که اشرف را کاملا تصرف و همه را قتل عام کنند و…و مخصوصا می گفتند که اینها دنبال رهبری هستند و ما تا آخرین نفر جلوی اینها می ایستیم وقتی هم بعضی می گفتند که آخر با دست خالی جلوی توپ و تانک چطوری؟ می گفتند که شما جانتان مال رهبری است و رهبری هم شما را برای اینطور روزهایی لازم دارد!
بهر حال آنروز به تلخی گذشت و بعد از آن هم سربازان عراقی به کسی کاری نداشتند الا تحریکاتی که این سازمان می کرد و یا داستان 10 شهریور سال بعد که البته بازهم داستان دیگری از نامردی و خودخواهی و به گفته افراد انتقام رجوی از تعدادی بود که بشکلی با خط سازمان مشکل و نغمه مخالفت با خط رجوی را سر داده بودند* که رجوی با بهانه ای دیگر که هیج کس این بهانه را قبول و باور نداشت، آنها را هم فدا کرد. بهانه حفظ اموال اشرف بود که همه می گفتند که بابا این درست نیست و این اموال دیگر مال ما نیست بیخود جان نفرات را فدا نکن ( خود رجوی هم به شهادت افراد می گفت ما می دانیم که پشیزی از این اموال بما نمی رسد ولی ما باید کار خودمان را بکنیم و سود سیاسی آنرا ببریم! « تجارت با خون بی گناهان که جرمشان وفاداری به سوگند بود»).
اما داستان آنروز یک وجه دیگر هم دارد که ما اگر چه قبلا میدانستیم ولی بعدها بیشتر به عمق فاجعه و توطئه رجوی پی بردیم.
رجوی بارها خودش و بوسیله نفراتی که بحث های« به اصطلاح خودشان» سیاسی را از طرف او منتقل می کردند می گفتند که قانونی در سازمان ملل هست که اگر در نقطه ای از جهان بین دو طرف متخاصم، درگیری به خشونت بکشد و تعداد کشته ها به مرز 1000 برسد، آن نقطه مشمول اعزام نیروهای کلاه آبی سازمان ملل می شود و سازمان ملل به آنجا کلاه آبی می فرستد تا بین دوطرف حائل شودو از کشتار جلوگیری کند. و ما بعدا فهمیدیم که رجوی که همه چیزش را در عراق می دید با به کشتن دادن نفرات دنبال این است که با کشاندن پای سازمان ملل در آنجا بماند و فدا کردن نفرات هم برایش مهم نیست. بعد آن روز هم وقتی ما در ماتم دوستانمان لابه می کردیم بما می گفتند که شما چرا ناراحت هستید این نفرات مال رهبری بودند خودش هم می داند کجا خرجشان کند و تازه ما کم کشته دادیم و ما حساب کرده بودیم که 1000 تا کشته می دهیم و براش هم آماده بودیم ولی نشد! زهی وقاحت!!!
و بعدا رجوی خودش با گفتن فاکت های تاریخی و ازجمله « کوسوو و سربنیستا » بارها حسرت این را می خورد که چرا به اندازه کافی کشته نداده ایم! البته این را لای حرفای مختلف و با شیادی مخفی میکرد، چون میدانست که واکنش نفرات متوجه او خواهد شد و نرم با یکی به نعل یکی به میخ انرا می گفت.
بهر حال آن روز تلخ برای من و امثال من که در میدان بودیم و دوستان چند ده ساله که این مدت باهم نفس به نفس زندگی کرده بودیم را از دست دادیم بسیار تلخ و تا ابد مثل خاری در جگرمی خلد.
در این روز برگی دیگر از جنایت وشیادی رجوی را ما به چشم دیدیم و بعد در نشست ها که نفرات مثلا نفرات باید لحظات خود از جمله لحظات ترس از گلوله و… را می گفتند جالب این است ما که تاآخر در صحنه بودیم وـ فیلمها گواه است ـ لحظات واقعی خودمان رامی گفتیم ولی افرادی که ما دیدیم از صحنه فرارکردند ( می توانیم با اسم بگوییم) وقیحانه می گفتند ما در تمام این لحظات به فکر رهبری بودیم و به فکر جان خودمان نبودیم بلکه فقط ترسمان برای حفظ جان رهبری بود. که البته ما به وقاحت آنان می خندیدیم و بیرون و بین هم می گفتیم برای همین بوده که فرار کرد پس از رهبری یاد گرفته!
امروز 19 فروردین است و من بازهم بیاد آن عزیزان و جانهای به یغما رفته هستم. بازهم لعنت می فرستم به بانی و مسبب به هدر رفتن آن جانها و البته خدا را ببین که آنها به مقصود خود نرسیدند و اگر چه تعداد زیادی مجروح شدند ولی خدا از آنان انتقام گرفت و دربدرشان کرد و همین روز باعث بیداری و اعتراض افراد زیادی از هواداران شد و دیگر بعد از آن حمایت خود را از این فرقه ضاله قطع کردند.
« بله چوب خدا صدا نداره اگه بزنه دوا نداره»
*رجوی بارها در نشست ها میگفت که زندگی مهندس بازرگان در ایران «حیات خفیف خائنانه» است و مدعی بود که اینرا خود مهندس بازرگان وقتی برای درمان به پاریس آمده است گویا به فرستاده رجوی گفته است.
* در بین افراد بدنه سازمان من بارها اینرا شنیدم که اینها را رجوی قصدا آنجا گذاشت و بعدا با تحریک نیروهای عراقی آنان را به کشتن دا. این را نفرات زیادی می گویند که مثلا حسین مدنی که در نشست ها گفته بود که خط بودن در عراق دیگر جواب ندارد و باید به فکرراه حل دیگری باشیم. من خودم اینرا از حسین مدنی شنیدم که می گفت بعضی به این فکر افتاده بودند که خط عراق جواب ندارد ولی این غلط است و باید ما خودمان را بخوانیم که چرا اینطور فکر می کردیم. (معلوم بود برسم همیشگی سازمان که اول بحث ها بقول خودشان در لایه های بالامطرح و نفر را تا ته خط می برند که از حرفش برگردد و خط گفته شده سازمان را تائید و تبلیغ کند، این بحث مطرح و او بهرحال به اشتباه خودش پی برده است وحالا باید در جمع از خودش انتقاد و مهر تائید بر حرفهای رجوی بزند وگرنه وایلا)
رحمان محمدیان 17فروردین 98
//////////////////////
محمد عظیم میش مست: بالاترین خطر برای فرقه مجاهدین در آلبانی شعله کشیدن عشق و عاطفه است
بعد ازتحمل محدودیت ها محرمیت ها وفشارهای روحی وروانی بیشمار نوبت اعزام من به کشور آلبانی فرا رسید. فکر کنم یک اکیپ پنجاه نفره بودیم چندین بار توجیه شدیم مسولین […]
غلامعلی میرزایی: به بهانه کار در اروپا ولی اسارت در عراق و قلعه اشرف
البته رجوی ، سرکرده فرقه مجاهدین خلق ازاین بحث چند هدف را پیش می خواست ببرد . یک اینکه رقابت و چشم وهم چشی بین نفرات بیندازد وهمه را چند […]
رحمان محمدیان: رجوی و فرقه مجاهدين خلق در آلبانی بازهم بور شدند
بیاد دارم وقتی که قبل از بسته شدن رمسا و خدمات کمیساریا به جدا شدگان با کارمندان کمیساریا دیدار و به کارشان اعترض می کردیم، رک و روشن بمن گفتند […]
غلامعلی میرزایی: دريافت اجازه كار در آلبانی – تلاش بی وقفه اعضای جدا شده از فرقه مجاهدين خلق جواب داد
به وزارت کشور هم مراحعه کردیم اصلا نمی پذیرفت که ملاقات کند وحرف ماها را بشنود.تا اینکه حدود سه ماه پیش کمیساریا که یک ارگان بی طرف باید باشد در […]
عظیم میش مست: شکست خفتبار برای رجوی ، دولت آلبانی بر خلاف تمایل رجوی به اعضای جداشده در آلبانی اجازه کار داد
تحت تاثیراقدامات وفشارهای فرقه مجاهدین خلق ، دولت آلبانی ازهرگونه کمکی به جداشدگان خودداری میکرد به این امید که جداشدگان را نا امید وتحت فشارواداربه ترک آلبانی کند چراکه این […]
گفتگوی محمد حسين سبحانی با حسن حيرانی از اعضای جداشده از مجاهدين خلق در آلبانی
فکرکنم شما یکی ازنکات خیلی مهمی را که بعد ازجدایی ازسازمان مجاهدین اعلام کردید و در مورد آن افشاگری کردید یک روشی بوده که درسازمان مجاهدین خلق بوده و آن […]
مالک بیت مشعل : سوالی از فرقه مجاهدين که هنوز جواب نگرفته ام
یك روز در دریاچه ی نور اشرف بودیم که تعطیلات عید بود و وقتی افراد مقر هاي مختلف مي آمدند طوري محل استقرار را برنامه ريزي مي كردند که حتي […]
غلامعلی میرزایی : خانواده پاشنه آشيل فرقه مجاهدين خلق ـ آیا گذشت زمان ماهیت فرقه رجوی را تعغیر می دهد؟
بعد که به مقر آمدم گفتند آماده شو برای مصاحبه که فردا جواب همین اسامی که می گویی خوانده شده را بدهی .گفتم با بحال جلو دوربین صحبت نکردم ونمی […]
پرویز حیدرزاده: یگان سایبری فرقه مجاهدين خلق در آلبانى
دستور مریم رجوى به سران تشکیلات براى تبلیغات دروغین و شیطان سازى و سیاه نمایى از وضعیت ایران واینکه اربابش قصد حمله دارد و بلاطبع بالا بردن جنبه تبلیغى مثبت […]
حسن شهباز:از پیوستگی تا جدایی از مجاهدین خلق در آلبانی ـ قسمت 7 – زندان اختيار و آگاهى
بدين گونه بود كه ما بعد از مدتي دريافتيم كه همه اين فعاليتها تحت عنوان كار اجتماعي چيزي نبود جز خوش خدمتي سران فرقه به نيروهاي ايالات متحده كه بعداز […]
حسن حیرانی : گزارشی از وضعیت اعضای نجات یافته از فرقه مجاهدین خلق در آلبانی
خلاصه ما رفتیم کمیساریا و هرچه گفتند از جایمان تکان نخورديم تا رئیس که یک خانم بود با معاونش اومدند، همه موضوعات رو گفتیم و ازجمله اینکه آقاي سوکل شيدي گفته […]
هاجری: بعد از گذشت 40 سال ، هنوز دیدگاه ارتجاعی فرقه مجاهدین خش برنمیدارد
از جمله کارهایی که فرقه برای در بند نگه داشتن افراد میکرد و میکند بدور بودن آنها از پیشرفت و تکنولوژی است این در دیدگاه رجوی و ایدئولوژی عقب افتاده […]