علی هاجری: رجوی همچنان از “ارتش آزادیبخش صدام حسین” و “سلاح و خشونت” حرف می زند
دیدید به چه سادگی مسئله حل شد و وقتی بوی سرنگونی دولت صدام حسین در عراق به مشام رسید گفت اگر به عراق حمله شد ما که با امپریالیسم جهانخوار کاری نداریم اگر به عراق حمله کرد ما به سمت وطن خواهیم رفت و ایران را آزاد میکنیم . خلاصه کنم همه چیز آبکی بود به همین سادگی وقتی آمریکا به عراق حمله کرد دو دستی سلاح که چه عرض کنم تا کمر جلو امپریالیسم خم شد و تا رقص و برنامه های هنری و تا بازرسی حتی داخل کمدهای زنان رزمنده هم صورت گرفت . این همان رجوی بود که میخواست در صورت حمله آمریکا تا تهران پیشروی کند . این را به زبان اشهد خودش گفت تلویحا از تاریخ بازگو کرد که فلانی گفته بود من برای مذاکره و رسیدن به هدف حتی حاضرم دامن بپوشم البته آقای رجوی دامن پوشید و همه کار را کرد ولی به هدف نرسید مانند آن کس که آش نخورده و دهان سوخته و در اصل دماغ سوخته شد . رجوی بعد از اشغال عراق باز دست نکشید بر طبل تو خالی ارتش آزادیبخش کوبید و هر سال رژه برگذار میکرد روزی با پرچم و روزی بیل فنگ و میگفت آمریکاییها گفته اند شما بدنه را دارید فقط سلاح ندارید و او خیلی خوشحال بود در این سالیان مستمر از قول و قرار های آمریکا میگفت از حفاظت از ارتش وغیره وقتی فهمید که دید کلاهی بر سرش گذاشته اند که تا روی بینی رسیده و بعد هم همه را کوچ دادند به لیبرتی. رجوی هیچ وقت از سه مقوله کوتاه نمیآمد یکی انقلاب مریم طوق اسارت اعضاء ، دوم سرنگونی دولت ایران که معلوم نبود به چه شیوه ای ، و سوم ارتش آزادیبخش بی یال و کوپال. در عراق . حالا در آلبانی ارتشی که اکثرا بالای ۵۵ سال عمر دارند .ارتشی که فرتوت است ارتشی که چند هزار کیلومتر با خاک وطن فاصله دارد ارتشی که سلاح ندارد عاقلان دانند شاید وعده طیر ابابیل را خدا به رجوی داده و کسی خبر ندارد چون اگر دوستان بخاطر داشته باشند رجوی برای شیره مالیدن بر سر اعضاء از جالوت و طالوت و از این داستانها فراوان میگفت که گویا در باره او هم صدق میکند و حالا از آلبانی وعده حمله و فتح تهران را داده است بقول دوستان قاچ زین را بچسب که از اسب به زمین نخورید …
رجوی همچنان از ” ارتش آزادیبخش صدام حسین ” و “سلاح و خشونت ” حرف می زند
علی هاجری ، تیرانا، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 25.02.2021
در بیانیه جدید که به نام مسعود رجوی در ۱۹ بهمن سال ۱۳۹۹ منتشر گردید ایران را به ارتش آزادیبخش ملی ایران وعده داد که بزودی دولت ایران را سرنگون خواهد کرد و جایگزین انقلابی دمکراتیک را به سرزمین شیر و خورشید خواهد برد ولی از شیوه تهاجم حرفی به میان نیامده است که چه سان قرار است این عملیات متهورانه انجام گیرد . از چه نوع سلاحی قرار است استفاده شود و از کدام مرز خاکی یا آبی و یا شاید قرار است از هلی برد استفاده شود و ارتش آزادیبخش روی تهران هلی برد کند .
در آن زمان که ما در عراق بودیم رجوی این ارتش ۳۰۰۰نفره را هر از گاهی سازماندهی میکرد و هر از گاهی یکی را میفرستاد به شمال عراق یکی را به جنوب که گویا حالا با جابجایی مشتی خودرو و زرهی قدرت جهانی شده است و هر (۱۰۰ ) نفر هم میشد یک لشکر و خلاصه عدد و حرف انگلیسی نبود که به افراد و این ارتش وصل نکند همه سردر گم شده بودند که مثلاً فلان فرد را به کدام حرف انگلیسی نام گذاری کرده اند همه هم دو حرفی بودند .
در نشستهایی که رجوی برگزار میکرد شروع از تعریف و تمجید از خود و معادلات ریاضی بی در و پیکر خود میکرد بیاد دارم در آن زمان وقتی که سلاح داشتیم شروع به قیاس کردن ارتش آزادیبخش به اصطلاح با ارتش و سپاه میکرد . میگفت هر یک یگان ارتش آزادیبخش باید از پس یک یا دو تیپ سپاه پاسداران بر بیاید . اصلا نیروی زمینی و هوایی وغیره ارتش ایران را محسوب نمیکرد به این ترتیب در یک نشست چند ساعته تمام ارتش و سپاه را نابود و از بین میبرد در همین راستا تعدادی بودند که از قبل توجیه شده بودند که هنگام صحبت ابر استراتژیست وارد گود شوند و از صحت کلام او آفرین و احسنت بگویند . اینان در گزافه گویی و دروغ و دغل گوی سبقت را ربوده بودند زیرا اگر تأیید و تمجید نمیکردند خود سرنگون و به حاشیه رانده میشدند چون علیرغم همه اشتباه محاسبه رهبر عقیدتی .ولی مجبور بودند که سر تعظیم فرود آورند. البته تا زمانیکه این به اصطلاح ارتش آزادیبخش سلاح داشت زیاد نمیشد به رهبر عقیدتی خرده گرفت چون بقول معروف سلاح حرف اول را میزد و کسی نمیتوانست حرفی بالاتر از رجوی بزند اما همیشه این سئوال برای همه پیش میآمد که این ارتش به چه شکل میخواهد به ایران حمله کند و تا تهران پیشروی کند چون از طرفی عراق توان جنگ نداشت و دستش زیر تیغ آمریکا بود و به همین دلیل هر چه هم که میخورد دم برنمیآورد و از طرفی به لحاظ نیرو برای حمله به ایران حداقل سه برابر ایران باید نیرو میداشتیم در این معادله هم رجوی سریع با یک ضرب و تقسیم همه را حل کرد نام تهاجم را گذاشت عملیات برق آسا یا شهاب وار و از طرفی کمبود نیرو را هم حل کرد و گفت سرباز صفرهای ما آنطرف مرز هستند.
دیدید به چه سادگی مسئله حل شد و وقتی بوی سرنگونی دولت صدام حسین در عراق به مشام رسید گفت اگر به عراق حمله شد ما که با امپریالیسم جهانخوار کاری نداریم اگر به عراق حمله کرد ما به سمت وطن خواهیم رفت و ایران را آزاد میکنیم . خلاصه کنم همه چیز آبکی بود به همین سادگی وقتی آمریکا به عراق حمله کرد دو دستی سلاح که چه عرض کنم تا کمر جلو امپریالیسم خم شد و تا رقص و برنامه های هنری و تا بازرسی حتی داخل کمدهای زنان رزمنده هم صورت گرفت . این همان رجوی بود که میخواست در صورت حمله آمریکا تا تهران پیشروی کند . این را به زبان اشهد خودش گفت تلویحا از تاریخ بازگو کرد که فلانی گفته بود من برای مذاکره و رسیدن به هدف حتی حاضرم دامن بپوشم البته آقای رجوی دامن پوشید و همه کار را کرد ولی به هدف نرسید مانند آنکس که آش نخورده و دهان سوخته و در اصل دماغ سوخته شد . رجوی بعد از اشغال عراق باز دست نکشید بر طبل تو خالی ارتش آزادیبخش کوبید و هر سال رژه برگذار میکرد روزی با پرچم و روزی بیل فنگ و میگفت آمریکاییها گفته اند شما بدنه را دارید فقط سلاح ندارید و او خیلی خوشحال بود در این سالیان مستمر از قول و قرار های آمریکا میگفت از حفاظت از ارتش وغیره وقتی فهمید که دید کلاهی بر سرش گذاشته اند که تا روی بینی رسیده و بعد هم همه را کوچ دادند به لیبرتی رجوی هیچ وقت از سه معقوله کوتاه نمیآمد یکی انقلاب مریم طوق اسارات اعضاء دوم سرنگونی دولت ایران معلوم نبود به چه شیوه ایی و سوم ارتش آزادیبخش بی یال و کوپال. در عراق . حالا در آلبانی ارتشی که اکثرا بالای ۵۵ سال عمر دارند .ارتشی که فرتوت است ارتشی که چند هزار کیلومتر با خاک وطن فاصله دارد ارتشی که سلاح ندارد عاقلان دانند شاید وعده طیر ابابیل را خدا به رجوی داده و کسی خبر ندارد چون اگر دوستان بخاطر داشته باشند رجوی برای شیره مالیدن بر سر اعضاء از جالوت و طالوت و از این داستانها فراوان میگفت که گویا در باره او هم صدق میکند و حالا از آلبانی وعده حمله و فتح تهران را داده است بقول دوستان قاچ زین را بچسب که از اسب به زمین نخورید .
__________________________________________
منصور براهوئی: شیوه های کنترل و سرکوب افراد در فرقه مجاهدین خلق
من بعد از یک سال بطور ناگهانی یکی از همشهریهایم را در مسیرم در قرارگاه اشرف بنام علی سالاری دیدم و شروع به احوالپرسی با او کردم و بعد محل خودمان بر گشتم شب داشتم برای خوردن شام به سالن غذا خوری می رفتم که فرمانده ام مرا صدا زد و از من پرسید کجا میروی به او گفتم دارم میروم سالن غذا خوری شام بخورم چطور؟ فرمانده ام گفت شام نمی خواهد بروی فرمانده قرارگاه گفته است همین الان بروی اتاقش من به فرمانده ام گفتم الان زمان شام است من بعد از شام می آیم فرمانده ام با عصبانیت به من گفت اینجا تو تعیین نمی کنی هر چه من میگویم تو اطاعت می کنی من به فرمانده ام گفتم چرا حرف زور می زنی الان زمان شام است بعد از شام میروم فرمانده ام به با پرخاشگری گفت شام بی شام همین الان میروی من به فرمانده ام گفتم چرا زور می گوید فرمانده ام به من گفت خفه شو میزنم دهنت را خرد می کنم من به فرماندهام گفتم باشه من از خوردن شام منصرف شدم میروم و رفتم پیش فرمانده قرارگاه رفتم داخل اتاق و سلام کردم فرمانده قرارگاه که تازه عضو شورای فرقه رجوی شده بود بجای اینکه جواب سلام من را بدهد به من گفت سلام و کوفت ، سلام و زهره مار امروز با علی سالاری چکار داشتی بگو بینم باهم چه محفلی داشتید ؟ او به تو چه گفت تو به او چه گفتی ؟ من که تحت فشار روحی قرار گرفته بودم و از حرفهای او داشتم دیوانه می شدم به او گفتم کدام محفل آیا سلام کردن و احوالپرسی آن هم بعد از یک سال با همشهریم جرم است؟
شیوه های کنترل و سرکوب افراد در فرقه مجاهدین خلق
منصور براهویی ، تیرانا، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 17.02.2021
من منصور براهوئی که اخیرا اعلام جدایی خود را از فرقه جنایتکار و ضد انسانی رجوی اعلام کردم. در این مقاله می خواهم مختصری در باره شیوه سر کوب افراد با شیوه عملیات جاری و غسل هفتگی را که خود من بارها مورد سرکوب و توهین قرار گرفته و توسط فرمانده های بالای فرقه رجوی کتک خوردم را برای آگاهی بخشی اجتماعی به اطلاع عموم برسانم .
هدف فرقه رجوی از برگذاری این نشستها این بود که از این طریق افرادی که مخالف فرقه رجوی هستند را شناسایی کنند و او را زیر نظر داشته باشند و از طرفی می خواستند بدانند که در درون افراد جه جیز های در طول شبانه روز می گذرد با چه کسانی در تشکیلات دوست است کجاها همدیگر را می بینند و در باره چه موضوعاتی با هم صحبت می کنند بعد طرفی که این رابطه ها را داشته است توسط فرمانده همان آف صدا می زنند و مورد سوال جواب قرار میدهند و بشدت افراد را سرکوب می کنند و هرچه حرف زشت از دهن کثیفشان در می آید به افرآدی که دوستش را بعد از مدتها دیده است می زنند و بعد از افرادی که مرتکب چنین رابطه ای بآ دوستش شده است از تعهد می گیرند و او را تهدید می کنند این موضوع فقط به رابطه داشتند با دوست نیست حتی با یک خانم و همشهری هم ممنوع بود بعد از تعهد یکی از فرماندهان را صد می زنند و. به او ابلاغ می کنند که او را زیر نظر داشته باشد و هر کاری می کند با چه کسانی رابطه دارد کجاها می رود در برنامه های جمعی شرکت می کند چه ساعتی غذا می خورد و چه ساعتی می رود بعد از غذا کجا می رود و چکار می کند نماز می خواند یا نمی خواند صبح موقع بیدار باش زود از خواب بیدار می شود یا دیر از خواب بیدار میشود بعد که از خواب بیدار شد چکار می کند در یک کلام همه کارهای او را چک می کند و بعد از خاموشی به فرمانده بالا گزارش می کند بعد تازه بعد از همه این کارها از فردی که با دوستش رابطه سلام و احوال پرسی داشته خواسته میشود که برود فاکتهایش تو رابطه با دوستش را بنویسید و برای نشست فردا بیاورد .
این نشست فقط برای سرکوب کردن این فرد می با شد که با دوستش یا همشهریش یا با یک خانم در درون تشکیلات سلام و احوالپرسی داشته است بعد از فرد خواسته می شود که بیاید پست میکروفن و فاکتهایش را در جمع بخواند اگر فرد بگوید که فاکتی ندارم یک جمع پنجاه نفره و خیلی وقتها در نشستهای بیرون از قرارگاه یک جمعیت 600 نفره با تحریک مسول نشت می ریزند بسر نفر و هر فوش و توهینی به فرد می زنند و خیلی وقتها نفر را کتک هم می زنند بطوری که طرف مجبور می شود بگوید غلط کردم و گوه خوردم که من از این موارد خیلی زیاد در فرقه رجوی به چشم دیدهام و در این سالیان خون و دل خوردم. انقلاب ایدئولوژیک وسیله ای برای سر کوب کردن افراد به شیوه عملیات جاری و غسل هفتگی بود بگذارید چند مورد از همین برخوردهای ضد بشری که زمانی که در فرقه رجوی بودم بر سر من آوردن را برای عمو دوستان تشریح کنم و به عرض شما دوستان عزیز برسانم که این فرقه که دم از حقوق بشر و آزادی بیان و غیره می زند در این سالیان با ما که عمر جوانی و پدر و مادر و خواهر و برادرمان بخاطر فریبکاری های فرقه رجوی از دست دادیم چه بلاها ی برسر ما آوردند خدمت دوستان برسانم تا ماهیت این فرقه رجوی برای شما دوستان عزیز روشن شود.
من بعد از یک سال بطور ناگهانی یکی از همشهریهایم را در مسیرم در قرارگاه اشرف بنام علی سالاری دیدم و شروع به احوالپرسی با او کردم و بعد محل خودمان بر گشتم شب داشتم برای خوردن شام به سالن غذا خوری می رفتم که فرمانده ام مرا صدا زد و از من پرسید کجا میروی به او گفتم دارم میروم سالن غذا خوری شام بخورم چطور؟
فرمانده ام گفت شام نمی خواهد بروی فرمانده قرارگاه گفته است همین الان بروی اتاقش من به فرمانده ام گفتم الان زمان شام است من بعد از شام می آیم فرمانده ام با عصبانیت به من گفت اینجا تو تعیین نمی کنی هر چه من میگویم تو اطاعت می کنی من به فرمانده ام گفتم چرا حرف زور می زنی الان زمان شام است بعد از شام میروم فرمانده ام به با پرخاشگری گفت شام بی شام همین الان میروی من به فرمانده ام گفتم چرا زور می گوید فرمانده ام به من گفت خفه شو میزنم دهنت را خرد می کنم من به فرماندهام گفتم باشه من از خوردن شام منصرف شدم میروم و رفتم پیش فرمانده قرارگاه رفتم داخل اتاق و سلام کردم فرمانده قرارگاه که تازه عضو شورای فرقه رجوی شده بود بجای اینکه جواب سلام من را بدهد به من گفت سلام و کوفت ، سلام و زهره مار امروز با علی سالاری چکار داشتی بگو بینم باهم چه محفلی داشتید ؟ او به تو چه گفت تو به او چه گفتی ؟ من که تحت فشار روحی قرار گرفته بودم و از حرفهای او داشتم دیوانه می شدم به او گفتم کدام محفل آیا سلام کردن و احوالپرسی آن هم بعد از یک سال با همشهریم جرم است؟
هرچه من قسم خوردم که من هیچ محفلی با همشهری ام نزدم کوتاه که نمی آمد هیچ به گفت تا تو بالا نیاوری که با هم چه حرفهای زدی من تا پنج صبح می شینم تا تو به من بگوی که با علی سالاری باهم سر چه موضوعاتی محفل زدی من هم به گفتم من صادقانه گفتم می خواهید قبول کنی یا نکنی فرمانده قرارگاه گفت الان ساعت پنج صبح است من می خواهم بروم کار دارم تو می روی فا کتهایت را می نویسی ساعت چهار بعد ظهر عملیات جاری تو و همه لایه ام جدید منظورش اسیران جنگی با من است و من می دانم تو من که تحت فشار روحی قرار گرفته بودم می خواستم دست به خودکشی بزنم ولی این کار را نکردم و رفتم آسایشگاه و روی تختم دراز کشیدم از شدت خستگی خوابم برد یک مرتبه شنیدم که یک نفر دارد من را صدا می زند بلند شو الان زمان استراحت نیست که خوابیدی مگر اینجا خانه خاله ات هست که خوابیدی من که قادر نبودم بدلیل خستگی زیاد چشمها یم را باز کنم به گفتم من دیشب تا پنج صبح پیش فرمانده قرارگاه بودم تازه آمدم.
گرفتم خوابیدم او به من گفت به من چه که نخوابیدی من که بشدت تحت فشار قرار داشتم و از اینکه دیدم مرا دارند شکنجه روحی می کنند مجبور شدم که بیدار شوم وقتی که چشمهایم را بزور باز کردم دیدم که فرمانده ام است او که خودش هم تحت فشار این برخوردها ی زشت فرقه رجوی. که با من می شود قرار داشت به من گفت من میدانم که تو دیشب تا پنج صبح بیدار بودی و تو را درک می کنم ولی اگر بیایند ببیند تو خوابیدی خودت بهتر میدانی که یقه من را می گیرند و پدر من را هم در می آورند طفلکی راست می گفت من به فرمانده ام گفتم باشه بخاطر تو هم که شده بیدار می شوم تو را درک میکنم خلاصه کنم ساعت چهاربعدظهر شد من بون اینکه حتی یک فاکت بنویسم با این که می دانستم که زنکه فرقه رجوی با من چه خواهد کرد وارد. نشست عملیات جاری شدم و خودم را آماده جنگ با زنکه فرقه رجوی کردم بعد از نیم ساعت پیدایش شد و آمد بعد رو به من کرد و به من گفت بیا پشت میکروفن من رفتم پشت میکروفن از من پرسید فاکتهایت را نوشتی من هم گفتم که کدام فاکتها گفت فاکتهای محفلی که با همشهریت داشتی من به او گفتم که من با همشهریم هیچ محفلی نداشتم زنکه فرقه رجوی که دید اوضاع خراب است و زورش به من هم نمی رسد و جمع هم هیچ واکنشی از خودشان نشان نمی دهند و بد جوری بهش خورده با تر قندی از نشست خارج شد و رفت بیرون و بعد از بیست دقیقه برگشت و رو به جمع کرد و گفت که من الان برایم کاری پیش آمده باید بروم و به من گفت شانس آوردی ولی فردا ادامه دارد و رفت و گورش را کم کرد و دیگه هیچ وقت من را سر این موضوع صدا نزد که هیچ او را از آنجا به قرارگاه دیگه ای منتقل کردند.
ادامه دارد
_____________________________________________
اعلام جدایی رسمی آقای منصور براهویی از فرقه سازمان مجاهدین در آلبانی
در این پروسه در اشرف و لیبرتی و بعد از اعزام به آلبانی بعد از چندین ماه در آلبانی خواستار خروج از سازمان شدم و بعد از مدتی توانستم تشکیلات فرقه مجاهدین را ترک کنم و به مدت شش روز در هتلی در تیرانا ماندم و بعد از آن خودم را به کمیساریا معرفی کردم از سال ۱۳۹۶ تا سال ۱۳۹۹من مستمری را از سازمان میگرفتم و لی در زمان گرفتن مستمری از من خواسته میشد و تعهد میگرفتند باید در رابطه با دوستانم جاسوسی بکنم و هر روز خبر های آنها را به سازمان اطلاع بدهم در چند مورد بدلیل مخالفت من مستمری من را تعلیق کردند ولی دوباره با گرفتن تعهد پول را پرداخت کردند . من بدلیل نبود کار و پول اجاره خانه و مایحتاج روزانه مجبور بودم که به خواسته های آنها تن بدهم . در سه ماه گذشته هیچ پولی به من داده نشد ولی از طریق دوستانم به من کمک میشد که اموراتم را سپری بکنم . در این مدت بدلیل نداشتن پول کافی برای اجاره خانه و غذا مجبور شدم به مدت یک ماه و شش روز در غارهای ارتفاعات تیرانا در منطقه کشار و مدتی هم در کنار خیابان شب را به صبح سپری میکردم و در این مدت هیچ پولی نداشتم که مایحتاج را تامین کنم .در همین ایام از مردم آلبانی کمک غذایی و غیره را میگرفتم و مغازه داران به من کمک میکردند من بعد از حدود ۳۰سال خدمت کردن به این سازمان باید آواره و گرسته در خیابان می ماندم در صورتیکه سازمان تعهد داده بود که در هر شرایطی من را تامین مالی کند ولی من را در کشوری که نه کار هست و نه کمیساریای عالی پناهندگان که ما را تامین کند رها کرد…
اعلام جمنصور براهویی ، تیرانا، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 27.01.2021دایی رسمی آقای منصور براهویی از فرقه سازمان مجاهدین در آلبانی
منصور براهویی ، تیرانا، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 27.01.2021
اینجانب منصور براهویی متولد ۱۳۴۷ ساکن بندر عباس در تاریخ ۱۸/۱۰/۱۳۶۶به خدمت سربازی اعزام شدم دوره آموزشی را در پادگان ۰۶ لشکرک تهران بودم و پس از آن به جبهه جنگ در صالح آباد مهران اعزام شدم یک ماه در جبهه بودم که فرقه مجاهدین با کمک ارتش صدام عملیات بر علیه ما انجام داد و من در آن عملیات اسیر شدم ( عملیات چهل چراغ) بعد ما را به اردوگاه فرقه در کرکوک منتقل کردند بعد از مدتی به ما ابلاغ شد اگر در عملیات شرکت کنید آزاد خواهید شد و من در عملیات فروغ جاویدان شرکت کردم و بعد از عملیات ابلاغ شد هر که میخواهد میتواند به ایران برگردد تعدادی به ایران برگشتند ولی من اعلام پیوستگی کردم تا سال ۱۳۶۸همزمان با اعلام انقلاب درونی مجاهدین من اعلام جدایی کردم بعد از یک ماه در قرنطینه من را از طریق اردن به ترکیه اعزام کردند .
بعد از دوسال اقامت در ترکیه به ما ابلاغ شد اگر میخواهید میتوانید به عراق برگردید به ما گفته شد اگر در ترکیه بمانید شما را ترور میکنند من هم به عراق برگشتم من از سال ۱۳۷۰ تا سال ۱۳۹۶ در سازمان مجاهدین بودم در همین سالیان من یک بار اعلام جدایی کردم ولی فرقه از درخواست من سر باز زد و از اعزام من به خارج اعتنایی نکرد و من مجبور شدم در فرقه بمانم .در این سالیان چند مورد برخورد زننده با من داشتند در یک مورد توسط فردی به نام غلامرضا اسفندیاری مورد ضرب و شتم قرار گرفتم . چند مورد از من تعهد گرفتند که در فرقه مخالفت نکنم در صورتیکه مقصر من نبودم و مریض بودم .
در این پروسه در اشرف و لیبرتی و بعد از اعزام به آلبانی بعد از چندین ماه در آلبانی خواستار خروج از سازمان شدم و بعد از مدتی توانستم تشکیلات فرقه مجاهدین را ترک کنم و به مدت شش روز در هتلی در تیرانا ماندم و بعد از آن خودم را به کمیساریا معرفی کردم از سال ۱۳۹۶ تا سال ۱۳۹۹من مستمری را از سازمان میگرفتم و لی در زمان گرفتن مستمری از من خواسته میشد و تعهد میگرفتند باید در رابطه با دوستانم جاسوسی بکنم و هر روز خبر های آنها را به سازمان اطلاع بدهم در چند مورد بدلیل مخالفت من مستمری من را تعلیق کردند ولی دوباره با گرفتن تعهد پول را پرداخت کردند . من بدلیل نبود کار و پول اجاره خانه و مایحتاج روزانه مجبور بودم که به خواسته های آنها تن بدهم . در سه ماه گذشته هیچ پولی به من داده نشد ولی از طریق دوستانم به من کمک میشد که اموراتم را سپری بکنم . در این مدت بدلیل نداشتن پول کافی برای اجاره خانه و غذا مجبور شدم به مدت یک ماه و شش روز در غارهای ارتفاعات تیرانا در منطقه کشار و مدتی هم در کنار خیابان شب را به صبح سپری میکردم و در این مدت هیچ پولی نداشتم که مایحتاج را تامین کنم .در همین ایام از مردم آلبانی کمک غذایی و غیره را میگرفتم و مغازه داران به من کمک میکردند من بعد از حدود ۳۰سال خدمت کردن به این سازمان باید آواره و گرسته در خیابان می ماندم در صورتیکه سازمان تعهد داده بود که در هر شرایطی من را تامین مالی کند ولی من را در کشوری که نه کار هست و نه کمیساریای عالی پناهندگان که ما را تامین کند رها کرد .
قابل ذکر است تا زمانیکه کمیساریا ما را تامین میکرد سازمان دست به چنین حماقتی نمیزد ولی از آنجاییکه میداند من هیچ پناهی ندارم مستمر من و دیگر دوستانم را زیر فشار قرار میدهید . لازم است چند نکته را یاد آور بشوم سازمانی که خود را مدافع حقوق بشر , سازمانی که خود را آزادیخواه میداند و برای آزادی مردم ایران تلاش میکند اینچنین من را در غربت رها کرد تا مجبور شوم دست به سمت مردم آلبانی دراز بکنم .من بدین وسیله جدایی رسمی خودم را اعلام میکنم و هیچ ارتباطی با این سازمان ندارم .
منصور براهویی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شورای رهبری مجاهدین و سو استفاده از اعضا برای عملیات نظامی در داخل کشور
مدتی گذشت تا اینکه به من ابلاغ شد باید به شهر بصره بروم و به پایگاه دیگری نقل مکان بکنم .میدانستم وارد چه بازی خطرناکی میشوم . بخیر انداختن جان خانواده و افرادی که چه بسا آسیب ببینند .بعد از رسیدن به مقر جدید در دفتر کار فرمانده استقبال کردند در آنجا متوجه شدم اکثر افراد استان جنوبی را برای هدف خود جمع کرده اند. بعد تیم بندی همه را در قرنطینه نگه داشتند و هر تیم آموزشهای خاص خود را میگذراند در همین اثنا روی خانواده کار میکردند ساعتهای متمادی تایپ میکردند که تیم نزد کدامیک از خویشان برود بهتر است . خانواده ایی که سالیان بود از آنها خبری در دست نبود نه آدرسی و نه نشانه ایی در آن مقطع خانواده برای فرقه خیلی عزیز شده بود چنان تعریف و تمجید میکردند که همه ما باورمان شده بود ولی با این حقه و نیرنگ همه را خام میکردند . روزی از من سئوال شد چرا بعضی از اعضای خانواده خود را نمیآورید به خانمی که کارهای من را دنبال میکرد گفتم …
شورای رهبری مجاهدین و سو استفاده از اعضا برای عملیات نظامی در داخل کشور
علی هاجری ، تیرانا، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 24.01.2021
در سال ۱۳۷۸من در قرارگاه فائزه در استان واسط عراق بودم در آن زمان در قسمت تعمیرات خودرو مشغول کار بودم تا اینکه در یکی از روزها از من خواسته شد تا به ستاد مقر فائزه بروم وقتی وارد ستاد شدم به من گفته شد از ستاد داخله با شما کار دارند وقتی وارد اتاق شدم دیدم خانمی پشت میز نشسته بود بعد از احوالپرسی گرم گفت من چند سئوال دارم .برای من باعث تعجب بود که بعد از سالیان یک زن و یک مرد تنها در یک اتاق هستند چون این موارد در فرقه ممنوع بود ولی بهر حال الزام کارشان این بود که تنها باشیم .
خانم مذکور سئوالات را شروع کرد اهل کجایی و همینطور ادامه داد کسی از اهل خانواده و قوم خویش نبود که سئوال نکند من طاقت نیاوردم و گفتم شما دنبال چه هستید جواب قانع کننده ایی نمیداد ولی در یک جا گفت که خانواده های شما برای کاری که ما میخواهیم مناسب است . گفتم خواهر من از سال ۱۳۶۴ هیچ ارتباطی با خانواده و فامیل نداشته ام و اصلا نمیدانم چکاره هستند ولی هیچ حرفی را قبول نمیکرد و مستمر میگفت اینها خانواده ما هستند و به این شکل سر افراد را شیره میمالیدند و واقعا خیلیها فکر میکردند که خانواده آنها هوادار فرقه است این خام خیالی ناشی از نداشتن خبر از خانواده و زندگی کردن در برهوت افکار و رویاهایی که بر اثر مغزشوبی همه به باور رسیده بودند . آیا کسی حق مخالفت داشت ابدا زیرا باید متحمل حرفهایی میشد بسا از شکنجه جسم بالاتر ، بعد از بحثهای فراوان من اتاق را ترک کردم ولی نکته جالبی که بود برای رسیدن به به هدفی که داشتن دست به هر کاری میزدند چنان با نرمی تنظیم رابطه میکردند گویا اینها با آن تیغ کشها متفاوتند .
مدتی گذشت تا اینکه به من ابلاغ شد باید به شهر بصره بروم و به پایگاه دیگری نقل مکان بکنم .میدانستم وارد چه بازی خطرناکی میشوم . بخیر انداختن جان خانواده و افرادی که چه بسا آسیب ببینند .بعد از رسیدن به مقر جدید در دفتر کار فرمانده استقبال کردند در آنجا متوجه شدم اکثر افراد استان جنوبی را برای هدف خود جمع کرده اند. بعد تیم بندی همه را در قرنطینه نگه داشتند و هر تیم آموزشهای خاص خود را میگذراند در همین اثنا روی خانواده کار میکردند ساعتهای متمادی تایپ میکردند که تیم نزد کدامیک از خویشان برود بهتر است . خانواده ایی که سالیان بود از آنها خبری در دست نبود نه آدرسی و نه نشانه ایی در آن مقطع خانواده برای فرقه خیلی عزیز شده بود چنان تعریف و تمجید میکردند که همه ما باورمان شده بود ولی با این حقه و نیرنگ همه را خام میکردند .
روزی از من سئوال شد چرا بعضی از اعضای خانواده خود را نمیآورید به خانمی که کارهای من را دنبال میکرد گفتم من گیر افتادم کم است که برادرم را گیر شما بیاندازیم . روزها و هفته ها میگذشت و هر روز ما را نسبت به پیامدهای عملیات در داخل کشور توجیه میکردند عمدتا از دستگیری و یا کشته شدن افراد میگفتند رعب و وحشت سراپای همه را فرا گرفته بود بعضی از تیم ها منحل شدند و هر روز بدلیل اختلافات درون تیمی مجبور میشدند ترکیب را تغییر بدهند و همین باعث کندی روند کار و سردرگمی سران فرقه میشد در یک مورد با اینکه محل عبور منطقه سرخ بود ولی سران فرقه تصمیم گرفتند که تیم را از همان نقطه به آنطرف مرد بفرستند که در نتیجه یک نفر کشته شد . در آن ایام برای سو استفاده از افراد و فرستادن به مسلخ گاه هر چه درخواست میکردی در اختیار فرد میگذاشتند چون رجوی خوب میدانست درصد برگشتن افراد تقریبا صفر است چون دولت ایران هوشیار شده بود و عمدتا تیمها دستگیر میشدند در سال ۱۳۸۰با موشک باران کلیه قرارگاهها این تیم و تیم باری به پایان رسید رجوی بعد از آن نشستهایی با مضمون سیاسی استراتژیک را شروع کرد و نشستهایی به نام طعمه و از این قبیل سرگرمیها که تقریبا نزدیک به چهار ماه بطول انجامید و این کارها برای سرپوش گذاشتن بر خرابکاریهای خود او بود هر چه جلو میرفتیم ماهیت این فرقه برای همه آشکارتر میشد تا رسیدیم به سال ۱۳۸۲ و پایان دوره حکمرانی صدام بر عراق و دیدیم همان خانوادههایی که رجوی مدعی بود که خانواده خود اوست چه سان همه تبدیل به وزارتی و اطلاعاتی شدند الدنگ و مزدور شدند و به این ترتیب ماهیت رجوی و دیگر سران فرقه برای همه آشکار شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعلام جدایی رسمی آقای خلیل انصاریان با سابقه 31 سال عضویت از سازمان مجاهدین
از سال ۱۳۵۹ هیچکدام از اعضای خانواده ام را ندیدم ودر تشکیلات فرقه مجاهدین خلق هیچگونه اجازه تماس داده نمی شد و هر کسی حتی ولو زبانی هم دلتنگ خانواده میشد او را اذیت وآزار میدادند که چرا چنین چیزی به ذهنت زده است و می گفتند خانواده دشمن مبارزه است و تو را از مبارزه دور می کند و هر عضویی که در تشکیلات است باید دندان خانواده را بکشد !!!خیلی ها شاید به تصورشان هم نرسد که یک روزی بدین فکر بیفتند که خانواده دشمن مبارزه ای است که سازمان مجاهدین می گوید. رجوی با تبلیغات وسیع که با پخش سخنرانی های مختلف و نشستهای پی در پی طولانی ، نفرات را مسخ می کرد طوریکه هیچ عضویی جرئت بیان اینکه اعلام کند که از ماندن درتشکیلات فرقه خسته شده ومی خواهد بدنبال زندگی عادی خود برود پس از انتقال به لیبرتی نفراتیکه مسئله دار بودند در فرصت مناسب از تشکیلات جهنمی فرار کردند و خود را به کمیساریای عالی پناهدگان رساندند . وقتی فرقه به کشور آلبانی منتقل شد همه نفرات خوشحال بودند چرا که ممکن است رفرمی در تشکیلات صورت بگیرد واز فشارهای موجود در تشکیلات از جمله نشستهای طولانی وپوشالی روزانه و مغز شویی مستمر،کم شود، اما چنین نشد.
اعلام جدایی رسمی آقای خلیل انصاریان با سابقه 31 سال عضویت از سازمان مجاهدین
خلیل انصاریان ، تیرانا، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 19.01.2021
اینجانب خلیل انصاریان که از خرداد ۱۳۶٨ به مدت ۳۱ سال عضو تشکیلات فرقه مجاهدین خلق بودم، جدایی خود را از فرقه خشونت طلب و تروریستی رجوی اعلام می کنم.
من خلیل انصاریان سربازی بودم که برای حفاظت از خاک میهنم در خرمشهر برای بیرون راندن ارتش اشغالگر عراق به جنگ پرداختم و در همانجا به اسارت نیروهای بعثی در آمدم . پس انتقال به اردوگاه اسرا با تخصصی که داشتم مشغول کار وخدمت به مجروحین و بیماران بودم شرایط اردوگاه بشدت سخت بود با تبلیغاتی که از تلویزیون فرقه که توسط صدام راه اندازی شده بود از همانجا با تبلیغات و پیامهایی که داده می شد مغزشویی شروع شد ، وعده های زندگی بهتر داده میشد و می گفتند هر کس نخواست پیش ما بماند از آنجا می تواند به اروپا اعزام شود که من بدلیل فشار اردوگاه وتبلیغات عوامفریبانه ، فریب این گروهک را خوردم وبمدت ۳۱ در تشکیلات پوشالی آنها، بهترین دوران جوانی را از دست دادم پس از اینکه از اسارت صدام خارج شدم وبه اسارت فرقه مجاهدین خلق در آمدم . از سال ۱۳۵۹ هیچکدام از اعضای خانواده ام را ندیدم ودر تشکیلات فرقه مجاهدین خلق هیچگونه اجازه تماس داده نمی شد و هر کسی حتی ولو زبانی هم دلتنگ خانواده میشد او را اذیت وآزار میدادند که چرا چنین چیزی به ذهنت زده است و می گفتند خانواده دشمن مبارزه است و تو را از مبارزه دور می کند و هر عضویی که در تشکیلات است باید دندان خانواده را بکشد !!!خیلی ها شاید به تصورشان هم نرسد که یک روزی بدین فکر بیفتند که خانواده دشمن مبارزه ای است که سازمان مجاهدین می گوید.
رجوی با تبلیغات وسیع که با پخش سخنرانی های مختلف و نشستهای پی در پی طولانی ، نفرات را مسخ می کرد طوریکه هیچ عضویی جرئت بیان اینکه اعلام کند که از ماندن درتشکیلات فرقه خسته شده ومی خواهد بدنبال زندگی عادی خود برود پس از انتقال به لیبرتی نفراتیکه مسئله دار بودند در فرصت مناسب از تشکیلات جهنمی فرار کردند و خود را به کمیساریای عالی پناهدگان رساندند .
وقتی فرقه به کشور آلبانی منتقل شد همه نفرات خوشحال بودند چرا که ممکن است رفرمی در تشکیلات صورت بگیرد واز فشارهای موجود در تشکیلات از جمله نشستهای طولانی وپوشالی روزانه و مغز شویی مستمر،کم شود، اما چنین نشد.
تبلیغات فرقه مجاهدین و مغزشویی های مستمر در نشستهای مختلف اراده هر تشخیص و تصمیم گیری جدی را از نفرات گرفته بود و طوری وانمود میکردند که ترک سازمان مجاهدین خیانت و بی مرزی با دشمن خدا و خلق است
هدف از این حرفها جز اینکه انسان را از آگاهی و اختیار خودش تهی و بی محتوا کنند ، رجوی با راه اندازی طلاق های اجباری تحت عنوان ” انقلاب ایدئولوژیک ” مسیر فرقه گرایی را تکامل بخشید تا جاییکه خانواده هم از سوی رجوی ” مزدوران ارتجاع ” نامیده شد.
تشکیلات فرقه بشدت از خانواده ها ترس دارد وبهمین دلیل اجازه هیچ ملاقاتی را برای دیدار نمی دهد چون بمحض دیدار اعضا با خانواده،منجربه ریزش نیرو خواهد شد وکسی باقی نخواهد ماند
در انتها به دوستان عزیزم که هنوز در اسارت فرفه در زندان اشرف 3 در آلبانی هستند این توصیه را دارم که نترسید از آن سیاه چالهای فرقه بیرون بکشید وچند صباحی زندگی آزاد وعاری از هر گونه فشار تشکیلات بکنید.
///////////////////////////////////////
خنجری به نام پول برای سرکوب اعضای جداشده از مجاهدین خلق در آلبانی ـ زانو زدن و امضای متن فرقه رجوی شرط کمک ماهیانه 200 یورو
خنجری به نام پول برای سرکوب اعضای جداشده از مجاهدین خلق در آلبانی زانو زدن و امضای متن فرقه رجوی شرط کمک ماهیانه 200 یورو رجوی خنجر خود را تنها […]
خنجری در دست رجوی بر گلوی اعضای نجات یافته از مجاهدین خلق در آلبانی
باید از آقای ابر استراتژیست پرسید کدام مبارزه در آن زمان که تانک و توپ داشتید و یا در دوران بقول خودتان فاز نظامی چکار کردید چه رسد حالا که نه مرز […]
رجوی بار دیگر اعتراف کرد یکی دیگر از اعضای مجاهدین( خلیل انصاریان ) با سی سال سابقه تشکیلاتی از آنها جدا شده است
شما به متن آنچه رجوی و این فرقه خشونت طلب برای این افراد منتقد فرستاده نگاه کنید ، فرقه مجاهدین آنان را تهدید کرده که یا علیه دیگر اعضای منتقد […]
حسن شهباز:عشق به خانواده در قاموس فرقه مجاهدین خلق جرم است ، سوز و گداز و عقده گشایی رجوی علیه آقای غلامعلی میرزایی
فرقه مجاهدین خلق پا را فراتر گذاشته و با لمپنیسم و سوز و گداز به خانواده آقای میرزایی حمله ور شده است و همه را وزارتی و از نیروهای فرامرزی […]
علی هاجری: اعضای نجات یافته از فرقه مجاهدین خلق مثل خار در چشم فرقه رجوی در آلبانی باقی مانده اند
بنابراین تنها دستاورد رجوی در چهار سال ریاست ترامپ در دو موضوع خلاصه شد . یکم : همراهی با امپریالیسم برای گرسنگی دادن مردم ایران و دومین دستاورد بستن راه […]
جشن شب یلدا در آلبانی، همچنان با همه توظئه های فرقه مجاهدین لبخند می زنیم
ما نه سنت پرستیم و نه سنت ستیز، اماسنت های زیبا و ملی که نشان از هویت مادارند را با جان و دل گرامی و پاس میداریم. سنت هایی که […]
اعلام جدایی آقای رضا مزگی نژاد از سازمان مجاهدین به 33 سال سابقه تشکیلاتی از سال 1366 تا 1399
تا اینکه محمد سادات دربندی که مسئول زندان مجاهدین در سلیمانیه عراق بود با بلندگو آمد داخل زندان آمد و گفت اگر آزادی می خواهید فقط دریک عملیات نظامی ما […]
نامه سرگشاده اعضای نجات یافته از مجاهدین خلق در آلبانی به ریاست اداره مهاجرت این کشور ـ هشدار نسبت به شیوع کرونا در زندان اشرف 3
شما می دانید که سازمان مجاهدین دارای مناسبات بسته؛ و دارای تمام ویژگیهای یک سکت است.افراد در این سکت جمعی زندگی می کنند و به دنیای آزاد و مراکز درمانی […]
حسن شهباز: تا کی میتوانید اعضای مجاهدین را گمراه و مغز شویی شده نگه دارید؟
اما حقیقت اینست که فرقه مجاهدین خلق برای مطامع خود همه چیز را وارونه جلوه میدهد. اما چگونه مسائل وارونه به خورد نفرات داده می شود ؟ در عراق ما […]
علی هاجری: سیاستی که رجوی مدعی است، خود می سازد
رجوی و فرقه مجاهدین خلق مدعی است که ما سیاست جهان را تدوین و تنظیم میکنیم نه با تغییر در راس آمریکا. به اینها باید گفت یا دیوانه هستید یا متوهم و […]
آیا رجوی و فرقه مجاهدین خلق وجه المصالحه بین حکومت ایران و کشورهای غربی می شود؟ انتقال مجاهدین خلق از آلبانی به اریتره در چشم انداز است؟
نزدیک به دو سال پیش تجمع مسالمت آمیزی در مقابل وزارت کشور آلبانی توسط افراد جدا شده برگزار شد و افراد خواهان پاسخگویی به بلاتکلیف بودن خیلی مسائل جداشدگان از […]
رحمان محمدیان: دنائت در فرقه رجوی حد و مرز ندارد!
افرادی که با فرقه مجاهدین خلق آشنا هستند میدانند که تمامی اموال این سازمان حاصل رنج و تلاش شبانه روزی افراد و اعضای پایین تر است که در سرما و […]