از پیوستگی تا جدایی حسن شهباز از مجاهدین خلق: قسمت سوم ـ پینگ پنگ بازی خواهران مجاهد با برادران آمریکایی
در زمانيكه آمريكايي ها به مقرات سر كشى ميكردند بر روىِ درب ورودى پذيرش نوشته شده بود كه: مقدم مهمانان وهواداران و خانواده هاى محترم گرامى باد ، گفته بودند كه اگر آّمريكايى ها سرزده وارد شدند و خواستند سوالى بكنند ، بگوييد براى ديدار آمده ايد و ميتوانيد اسم يك مسئولى را هم كه ميشناسيم به عنوان فاميل و آشنا به اونها بدهيم. حدالامكان لباس نظامى نمى پوشيديم و بيشتر اوقات روزها را در بيرون از مقر ميگذرانديم بطوريكه اگر با امريكايى ها برخورد كرديم درقالب مهمانى و گردش در اشرف خود را نشان بدهيم ، بعد از مصاحبه هاى ارگان هاى امريكایى با كليه نفرات ، و به موازات آن سران فرقه كه آنها هم بخوبى توانسته بودند با ارتش آمريكا در اشرف رابطه برقرار كنند و با خوش رقصى براى آنان ، كه از جمله ميتوان به اطلاع رسانى به آنان در مورد منطقه اى كه اشرف در آن واقع شده بود ،اشاره كرد استان ديالى ميباشد كه يك استان سني نشين ميباشد كه آنجا عمليات هاى ضد آمريكايي بسيارى همواره در جريان بود. اين سركشى ها بمرور تبديل به مهمانى هايي شد كه براى ارتشيان امريكا تدارك ديده ميشد كه در اساس به محلى براى سور چرانى افسران امريكايي شده بود ، البته همين افسران در مقر خواهران به راحتى با آنان پينگ پونگ هم بازی ميكردند در حاليكه اگر برادرى ميخواست با يك خواهر صحبتى داشته باشد حتما ميبايست يك نفرهمراه ميداشت البته …
از پیوستگی تا جدایی از مجاهدین خلق
قسمت سوم : پینگ پنگ بازی خواهران مجاهد با برادران آمریکایی
حسن شهباز ، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی
http://www.iran-azadi-albania.info/
خدمت خوانندگان گرامي عرض ميكنم ، تنها دليلى كه باعث شد اين سرگذشت را در اين غالب ارائه كنم ، وجود صدها تن مانند من در درون حصاريست كه روز بروز بيشتر در درون خود فرو ميرود و بسته تر ميشود.
آنچه كه گذشت
در تعطيلات ميان ترمى دانشگاه براى زيارت به عراق رفته بوديم، در شهر نجف بوديم همينطور كه از حرم خارج ميشديم متوجه شديم ،راننده هاي تاكسى كه گويا از ظاهر ما متوجه ايرانى بودنمان شده بودند با گفتن اشرف اشرف به سمت ماشين هايشان اشاره ميكردند ما هم طي گشت و گذارى كه در شهرها ي مختلف عراق داشتيم ، متوجه شديم كه بعد از حمله آمريكا ،تمامي نفرات ارتش، توسط امريكا خلق سلاح شده اند و در اشرف بسر ميبرند، بعد از كمى مشورت تصميم گرفتيم سرى به آنجا بزنيم ، حس كنجكاوى وشناخت بيشتراز اين افراد و آگاهى از مواضع سياسى آنها در آن لحظه دلايلى بود كه ما را به اين ديدار تشويق ميكرد .و بدينگونه بود كه ما وارد اشرف شديم.
چند روز اول را در قسمتى بوديم كه به آن ورودى گفته ميشد چندين نوار و فيلم ديده بوديم ، براى نشست صدايم كردند در آنجا از شرايط و ضوابط ارتش صحبت شد و بعد وارد قسمت پذيرش شديم.
در فصل قبل در مورد آموزشهايى كه در پذيرش داده ميشد و مهمترين آنها كه تشكيلات بود ،توضيح دادم ،كلاس ديگرى هم كه هم عرض آموزش داده ميشد ، تاریخچه بود كه نادر رفیعی برای ما میگذاشت وعبارت بود از رويدادهاى مربوط به كودتاى 28 مرداد سال 1342و دلايل شكل گيرى آن و جريانها سياسي آنزمان كه ميتوان به نضهت آزادى اشاره كرد ، اتفاقاتي كه منجر به انقلاب سپيد شد(كه خود شاه آن را انقلاب شاه و مردم ميناميد) وقايع بعد از ، تا دستگيرى و اعدام بنيانگذاران اين سازمان و ضربه اپورتونيستى و…تا انقلاب درونى در سال 1364 وهمين طور الى آخر،البته مراحل بعد از انقلاب اسلامي كه به فاز سياسي و فاز نظامى و همين انقلاب درونى ، دلايل رفتن به عراق و وقايعِى كه منجر به تشكيل ارتش شد ، البته هم اين رويدادها طورى نشان داده ميشد كه گويا همه اين اتفاقات، بدنبال خود پيروزيهايى درپي داشته كه باعث صعود بيش از پيش جايگاه اين فرقه گرديده در سطح بسيار وسيع تاثيرگذار بوده است،
در زمانيكه آمريكايي ها به مقرات سر كشى ميكردند بر روىِ درب ورودى پذيرش نوشته شده بود كه: مقدم مهمانان وهواداران و خانواده هاى محترم گرامى باد ، گفته بودند كه اگر آّمريكايى ها سرزده وارد شدند و خواستند سوالى بكنند ، بگوييد براى ديدار آمده ايد و ميتوانيد اسم يك مسئولى را هم كه ميشناسيم به عنوان فاميل و آشنا به اونها بدهيم
حدالامكان لباس نظامى نمى پوشيديم و بيشتر اوقات روزها را در بيرون از مقر ميگذرانديم بطوريكه اگر با امريكايى ها برخورد كرديم درقالب مهمانى و گردش در اشرف خود را نشان بدهيم ، بعد از مصاحبه هاى ارگان هاى امريكایى با كليه نفرات ، و به موازات آن سران فرقه كه آنها هم بخوبى توانسته بودند با ارتش آمريكا در اشرف رابطه برقرار كنند و با خوش رقصى براى آنان ، كه از جمله ميتوان به اطلاع رسانى به آنان در مورد منطقه اى كه اشرف در آن واقع شده بود ،اشاره كرد استان ديالى ميباشد كه يك استان سني نشين ميباشد كه آنجا عمليات هاى ضد آمريكايي بسيارى همواره در جريان بود.
اين سركشى ها بمرور تبديل به مهمانى هايي شد كه براى ارتشيان امريكا تدارك ديده ميشد كه در اساس به محلى براى سور چرانى افسران امريكايي شده بود ، البته همين افسران در مقر خواهران به راحتى با آنان پينگ پونگ هم بازی ميكردند در حاليكه اگر برادرى ميخواست با يك خواهر صحبتى داشته باشد حتما ميبايست يك نفرهمراه ميداشت البته منظورم از اشاره به اين موضوع و اينگونه سختگيريها نسبت به نفرات درون مناسبات اينست كه عقب ماندگى از نوع دينى در درون لايه هاى اين سازمان بخوبى نمايان بود و در هر كنش و واكنشي موج ميزند، كه از اين تعصب در دورن فرقه بعنوان اصول ياد ميكنند در حاليكه اداى متمدن بودن داشته وخود را درجايگاه نوك پيكان تكامل ميدانستند و نام پيشتاز و انقلابى را برخود نهاده بودند و ما هم با ديدگاهى كوته بينانه كه ناشى از خوش باورى نسبت به مسائل فوق ،به اين باور رسيده بوديم كه اين امر واقعى بوده و مسير درست همين است، بگذريم.
هفته اى یک بار بريف سياسي داشتيم كه در مورد وضعيت رژيم از لحاظ داخلى ، منطقه اى و بين المللى بود و در مورد آنها بحث وبصورت سوال وجواب پرداخته ميشد در نقطه مقابل هم بيلانى از پيشرفت سازمان دراين زمينه ها داده ميشد و در نهايت با دوربين چشم انداز نوك قله سرنگونى رويت ميشد.
———————–
خاطرات مالک بیت مشعل : واقعا ” مغز شویی ” در سازمان مجاهدین خلق چیست؟ قسمت سوم
واقیعت این است که من وقتی در داخل سازمان می شنیدم که می گویند در سازمان مجاهدین افراد ” مغزشویی ” می شوند ، خنده ام می گرفت و از خودم می […]
خاطرات غلامعلی میرزایی: برای آنانی که هنوز سازمان مجاهدین خلق را نمی شناسند ـ قسمت اول
در یک مرخصی چند ساعته برای آماده کردن الزامات مانور به شهر آمدیم وهر کس رفت شهر خودش .من بعد از 23 روز برگشتم . رکن دو ارتش در واقع […]
حسن حیرانی: هیچ آرایشی شخصیت زشت رجوی را نمی پوشاند
آیا به کشتن دادن افراد دراشرف که خود ما زمانی آلت دست شما بودیم وبه دستور تشكيلاتي عراقی ها را تحریک میکردیم که شلیک کنند و بالطبع نفرات کشته شوند […]
محمد عظیم میش مست: ” خاطرات من ” قسمت اول ـ مهرماه 1359 بعد از تجاوز ارتش صدام حسین به خاک ایران اسیر شدم
همانطور كه در اعلام جدايي خودم گفتم با توجه به آنچه كه در اين ساليان سياه برمن و امثال من گذشت بر آن شدم كه صداي خفته و خسته قربانيان […]
غلامعلی میرزایی خطاب به مریم رجوی: جرم ما این است که بعد از شنیدن سی سال دروغ دیگر سکوت نکردیم
چرا اطلاع ندادید که خانواده های ما برای دیدن ما به پشت دیوار اشرف آمده بودند؟ خانواده هایی که با درد و رنج و هزينه شخصی خود آمده بودند، چرا از جانب […]
علی هاجری با سابقه 28 سال عضویت در سازمان مجاهدین رسما جدایی خود را از این فرقه در آلبانی اعلام کرد
بله با فریبکاری نیرو را حفظ میکردند یکی از کارهای چندش آور فرقه قرار دادن اعضای تشکیلات در مقابل خانواده هایشان بود که پشت دیوارهای اشرف و لیبرتی در عراق […]
پاسخ آقای محمد عظیم میش مست یکی از آخرین اعضای جداشده از فرقه مجاهدین در آلبانی به مریم رجوی
ببینید سقوط تمامی ارزشهای اخلاقی و انسانی را در این مدعیان دروغین آزادی و دمکراسی. من خطاب به سردسته این باند جانی و فاسد ، یعنی مسعود رجوی و مریم […]
حسن شهباز: از پیوستگی تا جدایی از مجاهدین خلق در آلبانی ـ قسمت دوم
البته اين حرف را من از خودم نميگويم گواه و سند اين حرف من همين روانپزشكانى هستند كه توسط كميسارياى عالى پناهندگان سازمان ملل متحد استخدام شده اند و تمام […]
اعلام جدایی رسمی آقای موسی دامرودی عضو سی ساله مجاهدین خلق در آلبانی ـ ریزش نیرو در فرقه مجاهدین ادامه دارد
رهبری فرقه مجاهدین اينگونه كارهايشان را بزك ميكردند که بتوانند قدرت اعمال نفوذ بیشتری بر نفرات داشته باشند. در این شرایط بود که علیرغم اینکه هیچ اشراف و شناختی از زندگی و […]
احسان بیدی: سفیدکردن گذشته سیاه و تاریک مجاهدین خلق در آلبانی توسط اربابانش
بدون تردید اربابان رجوی بخوبی کشتار افسران امریکایی را در زمان مبارزه تروریستی و مسلحانه علیه رژیم شاه را به خاطر دارند ، همچنین به یاد دارند که سازمان مجاهدین […]