اعلام جدایی رسمی آقای غلامرضا شکری از فرقه رجوی در آلبانی
بعد از چند ماه دیگر با تهمت دیگری که از طرف فرقه مجاهدین مواجه شدم ،مستمري ماهيانه مرا قطع کردند، و بعد از آن کمیساریا پشتیبانی من را به عهده گرفت و در حال حاضر در آلبانی هستم و زندگی شخصی خودم را دارم. در پايان هم با ذكر تعهد خود را مبني بر به اشتراك گذاشتن هر آنچه كه دراين ساليان برمن گذشت براي نسل جوان ايران واينكه در راه شناساندن ماهيت اين فرقه از هيچ تلاشي فروگذار نخواهم كرد. من در این سالهایی که در فرقه رجوی عمرم را سپری کردم چیزی به جز دروغ و فریبکاری مشاهده نکردم هر چه بود تلاش برای رسیدن به قدرت بود و رجوی حاضر بود همه را به خاطر خودش نابود کند. در این دوران دروغ و فریبکاری را در تمام سطوح این فرقه لمس کردم؛ باید بگویم رجوی در حق نیروهای خودش جنایات بی شماری را انجام داده که باید روزی در دادگاه عدل الهی به همه آنها پاسخ دهد. من اعلام میکنم آمادگی دارم تجربیات حضور در فرقه رجوی را در اختیار همه انسانهای حقیقت جو خصوصآ جوانهای عزیز کشورم قرار دهم تا چراغ راه آنها باشد.
اعلام جدایی رسمی آقای غلامرضا شکری از فرقه رجوی در آلبانی
غلامرضا شکری، تیرانا ، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ، ایران آزادی ـ 25.02.2019
اینجانب غلامرضا شکری متولد ۱۳۴۷ صادره از بیجار بدین وسیله جدایی خودم را از فرقه تحت رهبری رجوی اعلام نموده و هیچ گونه وابستگی سیاسی و مالی نسبت به این فرقه و همچنین هیچ گروه و سازمان دیگری ندارم.
من دوران کودکی را در بیجار و سنندج سپری و دوران ابتدای و متوسطه را در کرمانشاه به پایان رساندم. زمانی که انقلاب ایران شکل گرفت کلاس پنجم بودم. پدرم در همان ماه های ابتدای جنگ ایران و عراق (سال ۱۳۵۹) مجروح و دربیمارستانی بعد از چند روز شهید شد در آن سالها من محصل بودم ـ در آخر سال ۱۳۶۳ به استخدام ارتش در آمدم که بعد طی مراحل آموزشها وارد جبهه جنگ شده وتا عید سال ۱۳۶٨ در جبهه جنگ بودم.
درهمان سال من و دوتن از دوستانم برای یک زندگی راحت و به قصد رسیدن به اروپا از کشور خارج شدیم. بعد از عبور از مرز عراق خودمان را به سربازان عراقی معرفی کردیم؛ آن دو نفر را به کمپ حله و مرا به کمپ التاش رمادی بردند. آنجا آغاز آشنایی من با سازمان مجاهدین بود.
آنجا نفراتی بودند که برای این فرقه کار می کردند که ورود هر تازه واردی به آنها گزارش می شد و گفته بودند اگر هم برای شخص جایی نیست به محل مجاهدین معرفی شود ـ مجاهدین در این کمپ ساختمان جدایی داشتند و نفراتی که بنحوی با این سازمان در ارتباط بودند در این محل بودندـ آن زمان مجاهدین در عملیات باصطلاح فروغ جاویدان ـ مرضاد تلفات زیادي داده بودند و مستمر تبلیغ میکردند. این نفرات نزد من آمده و بعد از صحبت هاي ابتدایی بعد از چند روز گفتند برای مدت کوتاهی بروسازمان، بعد آنجا کار تو به اروپا درست خواهد شد. (اولین فریب) از این سازمان!
بعد از مدتی ـ در خرداد ۱۳۶٨ـ من وارد سازمان و قرارگاه اشرف شدم. سال ۱۳۶۹ من در خواست خروج از سازمان را دادم که مسؤلین وقت شروع به کار توضیحی کرده و مرا منصرف کردند وعده سرنگونی ، ایران آزاد و آباد ! برای من هم که حرفها تازگی داشت شک نمیکردم که دروغ است و آغاز ماندگاریم در فرقه از آنجا شروع شد. من تا سال ۱۳۷۳ در این سازمان مشغول کارهای مختلف بودم اما در ماه آذر یک روز پنج شنبه بود که اسدلله مثنی مرا صدا زد که با او رفتم، بعد متوجه شدم محلی که میرویم خیلی مشکوک است،! من را به جایی که به زندان 73 معرفو شده بودند منتقل کردند و همه باید ثابت می کردند که مزدور وزارت اطلاعات نیستند تا “رهرو مریم رهایی ” شوند.
چه رنجها که نکشیدیم ولی هیچ گاه کسی خبر دار نشد که در آن زندان چه بر ما گذشت! چند ماه با شکنجه های روانی و فیزیکی روبه رو بودم ( تمام بازجوها كه همگي، زندانهای شاه را گذرانده بودند و تماما خط کارشان درست مثل زندانهای شاه بود که شنیده بودیم) طی چند ماهی که درآنجا بودم یک تعداد از دوستانمان ناپدید شدند و یک تعداد هم از مشکلات روحی رنج میبردند. دراتاق ما نزدیک به بیست نفر بودند، برای ترساندن نفرات روزانه نوبتی نفرات را برای بازجویی میبردند وبعد با سروضع کتک کاری شده بر میگرداندند که ما به وحشت بیفتیم. به نفرات میگفتند به هم اتاقی های خودتان بگويید که اعتراف بکنند و الا با این وضعیت روبه رو میشوند . یک تعداد جاسوس نيز در بين ما بودند که اگر با هم صحبتی ميكرديم آنها خبر را برسانند. آنجا مرا مدت دو هفته وارد یک اتاق کوچک کردند که مدام شبها میامدند محکم به درب میكوبیدند و یا میامدند چند لگد به من میزدند و میرفتند.
بالاخره برای بازجویی صدایم کردند وبه اتاق دیگر بردند. بازجو که محمود قائم شهر بود در ابتدا گفت تو درخواست دیدار داشتی؟
گفتم نه خودتان مرا آوردید !
آنجا کتک کاری شروع شد و تا توانست با پوتین به ساق پاهایم زد که دیگر نای سرپاموندن را نداشتم و میگفت بگو کی تورا فرستاده اینجا برای جاسوسی؟ این کار چندین روز ادامه داشت. بارها تهدید میکردند ومیگفتند تو را زیر تانک میگذاریم.! بازجوی اصلی تهدید میکرد ولی بازجوی دوم که یکی به اسم مسعود بود دلجویی میداد که اگر حرفی نزنی اینها تو را میکشند.
دور دوم بازجویی ها یک هفته شب و روز من را سر پا نگه داشتند که خون توی پاهام جمع شده بود که پاهايم باد کرده بود و سیاه شده بود که آنها وقتی متوجه وضعیتم شدند دستهایم را باز کردند و گفتند چیزی نمیخواهی؟
گفتم دوتا سیگار میخوام وقتی آمدم سیگارها را بگیرم متوجه شدم دستهایم کار نمیکند چون با دست بند بسته بودند و خیلی هم محکم شده بود سیگار را به زور روی لبم گذاشتم و آن را برایم روشن کردند بعد از رفتن نفر نگهبان جهت چک سیگار را روی دستم گذاشتم که اصلا متوجه سوختگی نشدم ،هیچ دردی نداشت ، هر دوتا دستم را با سیگار سوزاندم ولی یک ذره احساس درد نداشتم. بعد از چند روز دوباره بازجویی شروع شد، همان ریل کتک کاری و زجر روحی ؛ نقی ارانی که جزء بازجوها بود آنجا حرفایی میزد که در جامعه عادی آدمها شرم دارند از این حرفها بزنند. بعد ازاین بازجویی مرا بردند با حمزه رحیمی روبه رو کردند که آنجا هم هیچی دستشان نیامد. نقی به من میگفت اگر جایی حرفی ازاین موارد بزنی تو را میکشم و من مجبور به سکوت شدم. بعد از آن دیگر من حمزه را ندیدم که بعد متوجه شدم سر به نیست شده است ! بعد از نشست خود رجوی که سر این موضوع گذاشته بود فهمیدم که اگر لب باز بکنم بلافاصله تحویل استخبارات یا مخابرات عراق که صدام دوست صمیمی مسعود رجوی بود داده خواهم شد و بلا فاصله مثل دیگر دوستان خواهم شد وسربه نیست میشوم که سکوت پیشه کردم.
از روزی که آزاد شدم تا مدتها در سکوت بودم، حالت روانی پیدا کرده بودم، یک روز یکی از دوستانم گفت غلامرضا خودت را راحت کن، هیچ کاری نمیتوانی بکنی، خارج شدن از اینجا یعنی مرگ تو و دیگر خانواده ات را نخواهی دید بیا خودت را انطباق بده و مثل خودشان بشو که دیگر دست از سرت بردارند؛ مجاهدین هم مشخص بود هنوز به من اعتماد ندارند چون هیچ جایی، هیچ آموزش رزمی یا بیرون از قرار گاه اشرف نمی فرستادند، همیشه توی کار تعمیرات ماشینهای سنگین یا کار تانکهایی که داشتند. من هم بناچار این خط را در پیش گرفتم(انطباق).
در سال ۱۳۷۴ وارد نشستهای بند ف انقلاب شدیم، که در سالن بهارستان بغداد که محل خود سازمان بود، که آنجا هم داستانها داشتیم و دنبال تخلیه تمام مغزهای آدما بودند، و با ان مذخرفاتیکه مسعود میگفت میخواست مثل برده باشیم، و خودش را رهبر مطلق بداند و کسی بجز او در سازمان نیست، در واقع یک خط نشان کشیدن آشکار به اسم انقلاب ،که بعد از چند مدت که من گزارش بی اعتمادی را نوشته بودم از طرف مهوش سپهری (نسرین)نامه ای برای من خوانده شد، که دیگر موضوع تمام است، به تو اعتماد داریم، که مرا به بغداد برای حفاظت نفرات بیمار فرستادند که اسکورت پیاده یا سواره بودم.
بعد از آن که عملیاتهای مرزی شروع شد در ابتدا من در پشتیبانی نیروها بودم، که این هم داستانهای خودش را دارد، بعد من به جلولا و به قرارگاه کوت منتقل شدم، و در سال ۱۳۷۹ نشستهای سیاسی که زمینه ساز نشستهای ایدئولوژیک بود شروع شد، درآنجا مهوش سپهری برگشت به مسعود رجوی گفت از دست این یکی نمیدانیم چکار بکنیم ، که یک باند تشکیل دادند.
از آنجا داستان دیگر شروع شد ازتهمت به سلاح دزدی و دزدیدن جی پی اس و خیلی چیزهای دیگر، که برای من کاملا مشخص بود باز هم دنبال چه چیزی میگردند. درآن نشستها با توهین و تحقیر مواجه بودم، و نزدیک به ده روز دریک بنگال محبوس بودم و مدام از من میخواستند که برای آنها از خودم و محفلهایم بگویم که داستانها داشتیم، بعد از آن نشستهای سالن میله ای و چرندیاتی که زنان سرکرده فرقه مجاهدین میگفتند که آدم شرم میکرد، با اتمام این مدل نشستها آدمها یک نفس راحتی کشیدند، بعد از آن موضوعات دیگری شروع شد به نام نشستهای پرچم که این هم خودش نیاز به نوشتن جدا گانه ای دارد، که بعد آن سازماندهی نفرات به قرارگا های مختلف بود،درست چند ماه به حمله آمریکا به عراق مانده بود ، با آغاز جنگ و حرکت به بیابانهای منطقه مرزی مشخص بود از حرکت خبری نیست، و دولت وقت هم دارد بازی میکند، بعد از حمله آمریکا سازمان دست به دزدی های کلان زد و تمام تانکها و نفر برهای و توپهای دولت در اطراف مقرهاي خودشان را دزدیدند، و از ما برای آن دزدیها استفاده میکردند، و ما آنها را به قرارگاه منتقل میکردیم همراه با زدن ارم فرقه بر روی آنها که بگویم مال سازمان است٫ بعد از آمدن آمریکایی ها و پیام خود رجوی سر تحویل دادن سلاح ها دیگر همه چی تمام شد، و خط کار سازمان کاملا عوض شد، دعوت آمریکایی ها و به کشتن دادن مردم عراق ،که با پول کلانی که خرج شیوخ عراقی میشد، بعد از تحویل دهی حفاظت به عراقی ها راه آمدن مردم بسته شد ولی خط کار ارتباط توسط تماس و چت با کامپیوتر و امضا گیری ادامه دآشت، بعد از ماجراي ۶و ۷ مرداد و حملات بعدی دیگر آنجا جای ماندن نبود، که به لیبرتی منتقل شدیم آنجا هم مشکلات کاری زیادی بود، که فقط دنبال این بودند که آدمها را سر گرم بکنند، که کسی به جدا شدن فکر نکند، ولی آنجا فرارهای نفرات شروع شد، ناگفته نماند رجوی با هر دروغ و دغلی دنبال فریب دادن و ترساندن نفرات بود، که کسی بیرون نرود چون بعد می شود موی دماغ خودش بخاطر این بود كه همه چیز را با دروغ پیش میبرد، و ما که خبری ازبیرون نداشتیم تمام حرف های سازمان برایمان مستند بود، بعد از حملات موشکی خط کار خارج شدن از عراق پیش آمد که چند کشور پذیرفته بودند، که حتی پناهندگی بدهند، ولی رجوی قبول نکرد و گفت در قالب گروه میاییم و سر جمع باشیم، که مشخص بود که خط کارش دوباره حصار درست کردن برای آدمها است، و نگذارد کسی حرف از رفتن بزند، که بعد از حمله موشکی سنگین و کشته شدن خیلی ها دیگر ناچار شد با آمریکا و کمیساریا وارد معامله بشود، که فشار را آمریکا روی دولت آلبانی گذاشت که توافق کردند انسان دوستانه بپذیرد، چون رجوی خودش میدانست چگونه کارش را پیش ببرد که اگر کسی جدا شد به او پناهندگی داده نشود تا بتواند آن کشور را ترک بکند ومشکلی برای سازمانش پیش بیاورد، بعد از انتقال به آلبانی من مدت کوتاهی در مناسبات فرقه ماندم و بلافاصله درخواست خارج شدن دادم، که در تاریخ ۱۲مرداد ۱۳۹۶ از فرقه بیرون کشیدم. از آن به بعد که بیرون آمدم با مشکلات دیگری از طرف افراد گروه مواجه شدم که تهمتهايی که میزدند وقتی با دفترشان طرح میکردم میگفتند ما صحبت میکنیم که بعد از چند ماه دیگر با تهمت دیگری که از طرف فرقه مجاهدین مواجه شدم ،مستمري ماهيانه مرا قطع کردند، و بعد از آن کمیساریا پشتیبانی من را به عهده گرفت و در حال حاضر در آلبانی هستم و زندگی شخصی خودم را دارم.
در پايان هم با ذكر تعهد خود را مبني بر به اشتراك گذاشتن هر آنچه كه دراين ساليان برمن گذشت براي نسل جوان ايران واينكه در راه شناساندن ماهيت اين فرقه از هيچ تلاشي فروگذار نخواهم كرد.
من در این سالهایی که در فرقه رجوی عمرم را سپری کردم چیزی به جز دروغ و فریبکاری مشاهده نکردم هر چه بود تلاش برای رسیدن به قدرت بود و رجوی حاضر بود همه را به خاطر خودش نابود کند. در این دوران دروغ و فریبکاری را در تمام سطوح این فرقه لمس کردم؛ باید بگویم رجوی در حق نیروهای خودش جنایات بی شماری را انجام داده که باید روزی در دادگاه عدل الهی به همه آنها پاسخ دهد. من اعلام میکنم آمادگی دارم تجربیات حضور در فرقه رجوی را در اختیار همه انسانهای حقیقت جو خصوصآ جوانهای عزیز کشورم قرار دهم تا چراغ راه آنها باشد.
غلامرضا شکری
_____________________
احسان بیدی: مفهوم ” کپسول زمان ” در فرقه مجاهدین خلق از نگاه نشریه آلمانی اشپیگل
حتما باخبر شدید که نشریه معتبر آلمانی اشپیگل با تهیه گزارشی از زوایایی پنهان ، هر چند برای ما آشکار، مقر فرقه مجاهدین خلق به نام ” زندان اشرف 3 ” پرده برداشت و […]
تحصن و آکسیون اعتراضی اعضای جدا شده از فرقه مجاهدین خلق در میدان اسکندر بیک تیرانا ـ آلبانی
امروز ، 22.02.2019 برابر با سوم اسفند 1397 ، حدود 40 نفر از اعضای نجات یافته از فرقه مجاهدین خلق در آلبانی در میدان اسکندر بیک آلبانی گرد هم آمدند تا […]
میش مست:اهرم های سرکوب و اختناق در فرقه رجوی
اهرم دیگر سرکوب واختناق که بازهم رجوی تلاش فراوانی برای حفظ آن به خرج داده هرچند که در عمل هیچ کارایی ندارد حفظ ساختار یک ارتش بازنشته و ورشکسته است […]
پاسخ آقای غلامرضا شکری در رابطه با جعلیات فرقه رجوی در آلبانی
زمانیکه خانواده ها از ایلام می امدند متوجه شدم خانواده حمزه هم آمده اند و شما به آنها شماره قبر او در کربلا را دادید و گفتید او شهید شده […]
حسن حیرانی: واکنش هراس آلود فرقه مجاهدین نسبت به روشنگری نشریه معتبر آلمانی اشپیگل از زندان این فرقه در آلبانی
ولي واقعيت چه بوده است؟ از آنجایی كه سران فرقه مجاهدین بيشترين اشراف را به خودشان و نفراتشان و مزرعه حيواناتي كه درست كرده اند، دارند در دوراهي بين بد و بدتر قرار گرفته […]
تسلیت به آقای غلامعلی میرزایی به مناسب مرگ مادر گرامی ایشان خانم دلفانی
متاسفانه مادر گرامی خانم دلفانی نزدیک به چهل سال از دیدن فرزند خود محروم بوده است، نزدیک به یک دهه به دلیل اسارت فرزند در زندان های صدام حسین ، […]
برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت سوم
روزها گذشت تا رسیدیم به 17 شهریور من آنروز که جمعه بود ریس پاسدار همان پادگان01 کادر بودم بایستی ساعت 9 آنجا می بودم از اینکه روز تعطیلی بود سرویس […]
گزارش رسانه آلمانی اشپیگل: افرادی که از سازمان مجاهدین جدا شدهاند از شکنجه و آزارهای روانی سخن میگویند
چنین موضوعی در کنفرانس اخیر در ورشو مشهود است. «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر اسرائیل که همپیمان ترامپ است از جنگ علیه ایران سخن گفت و «رودی جولیانی» وکیلترامپ هم در سخنرانی در تجمع مجاهدین […]
پرویز حیدرزاده: توطئه فرقه مجاهدین علیه اعضای جدا شده در آلبانی ـ لغو تحصن اعضای جداشده مقابل کمیساریای عالی پناهندگان
چند ماهی است که کمیساریا عالی پناهندگان اعلام کرده که حمایتهای مالی و کمکهای انساندوستانه افراد جدا شده از فرقه مجاهدین خلق را قطع میکند و این هم در شرف […]
حسن شهباز: از پیوستگی تا جدایی از مجاهدین خلق در آلبانی ـ قسمت پنجم
اين نحوه كنترل ، نشان از يك حاشيه امن در درون اين تشكيلات دارد ، يك اشرافيت محنصر بفرد در طبقه حاكم اين فرقه وجود دارد كه نياز وجودى و […]
حسن حيرانی: آمريكای نمك نشناس و حق پايمال شده خواهر مريم
اين همه شما پول از كيسه سعودي خرج كرديد و به اين سناتورها و كنگرس من هاي هاي مفت خوردادين كه در برنامه هاي شما شركت كنند و طبق گفته […]